امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرعلی

تولد ۹ سالگی

امروز دوباره متولد می شوي و شمع‌ ها کـه سهم توست از زندگی و ستاره هائی کـه بـه مهمانی آمده اند و شکوفه هائی کـه دوباره خواهند شکفت و عطری کـه نصیب پروانه هاست و تـو سهم مـن از تمام زندگی تولدت مبارک امیدواریم هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و علتی باشد برای زندگی نه روز مره گی پسرم تولدت مبارک دلم می خواهد تمام لحظه های شیرینی که با تو دارم را قاب بگیرم تا حتی یک ثانیه از این خاطرات فراموش نشوند امیدوارم با گذشت هر سال، زندگی خوشی های بیش تری برای تو به ارمغان آورد تولدت مبارک پسر زیبای من وروجک ، دست مامان و بابا رو خو...
14 شهريور 1400

محرم ۱۴۰۰

محرم امسال آبا زانوشو عمل کرده بود و نوبت مامانم بود که بهش رسیدگی کنه واسه همین قسمت شد محرم رو رفتیم عجب شیر. با ابوالفضل بازی کردم. با دخترخاله ها کلی فیلم دیدم. و خیلی خوش گذشت. راستش وقتی مامان و خاله هام یه جا جمع میشن انقدر میگن و میخندن تا گریه شون بگیره  واسه همه چی میخندن بعضی موقع ها من اصلا متوجه حرفاشون نمیشم ولی از خنده اونا خنده ام میگیره. راستی امسال کلی تو هئیت شرکت کردم. هم سینه زنی و هم شاه حسین  مامانم وقتی منو تو هئیت میدید کیف میکرد. شب شام غریبان هم رفتن تو میدون نماز و شمع روشن کردن خیلی حس خوبیه. تازه امسال مامانم و دختر خاله فرشته و ندا و آبا روضه های هرساله آبا رو به خاطر کرونا تنهایی...
28 مرداد 1400

عید قربان

عید قربان امسال  کمی متفاوت بود. دو روز رفتیم خونه خاله منیره موندیم گوسفند قربونی کردیم و دلتون نخواد آبگوشت واسه ناهار خوردیم و کباب جیگر تو پارک واسه شام و سیرابی و کله پاچه واسه صبحونه. تازه شب هم رفتیم خونه خاله مریم  خبرایی بود🤗🤗 خواستگاری دختر خاله فرشته. گوسفند بیچاره میترسید بره نزدیک تر راستی تو شهریار موتور سواری با پسرخاله امیرحسین خیلی حال داد. ...
30 تير 1400

ایران مال ۱۲ خرداد ۱۴۰۰

یه روز به یاد ماندنی در ایران مال یکی از خنده دارترین قسمتها موقع سفارش غذا بود وای که چقدر خندییم رستوران ایتالیایی بود اسم غذا ها خیلی سخت بودن از روی شماره حفظ میکردیم تازه بامزه ترین قسمت موقع شئیر غذا بود🤣🤣🤣🤣 خیلی خوش گذشت...
13 خرداد 1400

خداحافظ آرین

آرین و مامان و باباش داشتن از ایران می رفتند. برای رفتن کسی که 4 سال در مدرسمون حنان بوده جشنی گرفتند در مدرسه تقریباً کل کلاسمون امده بودند. اول در طبقه ی اول شروع شده بود و بچّه ها فوتبال دستی و  هاکی روی میز و بیلیارد بازی می کردند و بعد چند دقیقه بازی رفتیم توی حیاط پایینی  باهم فوتبال بازی کردیم کرونا هم که بود همه با ماسک خفه شدیم  همه مون هم فکر می کردیم سرده و کاپشن پوشیده بودیم  مامان ها هم مگه می زاشتن که کاپشن مون رو دربیاریم وسط های بازی کیک آوردن همه رفتن یه گوشه  و کیک خوردن بعد استراحت من و رادین صفانژاد و آرمین تفضلی توی یه تیم و 7 نفر دیگر در مقابل ما  با...
13 ارديبهشت 1400

نوروز 1400

چهارشنبه سوری:آبا و آجان اومده بودن خونمون کیک خوردیم آجیل،میوه خب  حسابی به من که خوش گذشت. بعد از کلی اسرار با با بابام رفتیم دو تا ترقّه آبشاری پنج تا سیگاری دو تا نارنجکی یا توپی رو ترکوندیم . چه صدایی داشت آبا و آجان رفتن خونه ی خالم،ما هم رفتیم لیلان عجب راه طولانی بود وای. حدود ساعت نه یا هشت رسیدیم، تازه این دفعه اصلاً نخوابیدم.(تو راه) گروه تشکیل دادیم بریم عصر جدید. رفته بودیم آیپا درسی،  ما به عموم با نیسان آقا رفتیم و بقیه هم از پشت با پراید تو راه بودن. بابا ی من اگه بچه ای کنارش باشه و بدو بدو نکنه آروم نمیگیره من و یسین و مجبور کرد تا نزدیکای...
14 فروردين 1400

یلدای 99

اولین یلدا ی کرونایی هم شد. متاسفانه عکس کم داریم چون که مدرسه نبود.پس عکس یلدای خودمون رو با خاله هام و داییم رو میزارم  یلدای خونه ی ابا که بعد از 5 ماه رفتیم عجب شیر و حسابی سوپرایز کردیم آبا و آجان رو حسابی خوش گذشت کلی دختر خاله سارا و خاله منیره و مامانم و خاله لیلا تدارکات دیدن یادش بخیر تا ساعت 2 نصف شب با دختر خاله سارا کارتون میدیدم یلدای خونه ی خودمون  خونه ی خاله لیلا  یلدای خونه ی خاله منیره  یلدای خونه ی دایی اکبر  نشد عکس یلدای خاله مریم رو بزارم  چون عکس تکی از میز یلدا نداشتم ...
28 دی 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد