امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

امیرعلی

جشن تولد هفت سالگی

وقتی وارد تابستون شدیم با خوشحالی گفتی مامان بالاخره تابستون شد منم میگفتم چرا انقدر خوشحالی گفتی تولدم نزدیکه وقتی هم که وارد شهریور شدیم مدام روزا رو میشمردی اولین سالی بود که تاریخ رو میدونستی و مدام پیگیر روز تولدت بودی بلاخره روز 13 ام شهریور رسید و مامان وقت دندون پزشکی داشت با هم دیگه رفتیم دکتر بعد از دکتر همش میگفتی نا سلامتی امروز روز تولدمه برام یه چیزی بگیرید منم میگفتم نه دیگه افتاده محرم تولدت جشن نمیگیریم شما هم میگفتی باشه حداقل کادو بدین خلاصه با هزار تا ترفند خواستیم بگیم که حالا اینبار رو بی خیال کادو و جشن شو شما هم کمی اخمالو بودی و بفکر رفته بودی اما خبر نداشتی که ما به یادت هستیم از چن روز پیش مامان و بابا ت...
25 شهريور 1398

کاربازیا

سلام گل پسر مامان بعد از عید قربان خاله لیلا اینا اومدن تهران و با هم دیگه کلی گردش و تفریح رفتیم همیشه اومدن خاله لیلا و گشت و گذارش پر از ماجراست اینبارم تا دلت بخواد بازار و پارک و استخر و ... رو گشتیم دختر خاله سارا هم با خاله لیلا اومده بودن خونمون  چشمت روز بد نبینه روز و شب نداشتیم همه شبا ساعت 3.5 یا 4 خوابیدیم و صبح زود سر ساعت 8.5 یا 9 خونه رو ترک کردیم خلاصه که واسه استراحت و خونه نشستن وقت نداشتیم انقدر میخندیدم که اشک از چشم هممون جاری میشد تو و دختر خاله ندا و هستی هم که دیگه هیچی دیگه ساعت 3 نصب شب تازه بازیتون میگرفت و غش غش میخندید اینم چند تا از عکسای کاربازیای برج میلاد ...
25 شهريور 1398

سفر یهویی به همدان

سلام پسر مهربونم میخوام ماجرای سفر به همدان رو بگم همدان قدیمی ترین شهر ایرانه و از کهن ترین شهرهای جهان . که شکل گیری اون  به زمان مادها بر می گرده، به همین سبب این شهر رو  پایتخت تاریخ و تمدن ایران  نامیده اند. همدان در گذشته نام های متفاوتی از جمله هگمتانه، اَمدانه، اکباتان، آنادانا و .. داشته که آمادای به معنی محل سکونت و تجمع مادها بوده و اولین پایتخت حکومت مادها در این شهر بنا شده . جاذبه های بسیاری برای گردشگری دارده از جمله آرامگاه بابا طاهر غار علیصدر همدان   آرامگاه بو علی سینا همدان باغ ایرانی همدان دره مراد بیگ همدان دشت میشان همدان ...
10 شهريور 1398

آب بازی با هم کلاسی ها

بعد از کلی پیشنهاد واسه دور هم جمع شدن شما و هم کلاسیهات از تاتر و پارک گرفته تا سینما و شهربازی و... بالاخره یکی از این برنامه ها مورد توافق قرار گرفت  برنامه آب بازی، بنایی ، نجاری و گچ کاری  به به  چقدر هم خوش گذشت  مخصوصا قسمت خیس کردن مامان و بابا و مسابقه طناب کشی  اینم چند تا از عکسا                                 ...
6 شهريور 1398

توشمال 98 -قسمت دوم /نور

سلام سلام از اون قدیم قدیم ها سفرهای شمال جذاب بوده مخصوصاً از نوع سفرهای دو خانوادگی (عمه سمیه اینا و ما) آخه میدونی همه چی دو به دو بود   عمو خانی=بابا                                             عمه سمیه= مامان                                               حسین=امیرعلی ولی اینبار یه تفاوت ویژه داشت        حلما=؟؟؟ وای که دل این دو تا وروجک (حسین و امیرعلی )به خاطر این تف...
5 شهريور 1398

شرکت گردی

   یه روز خواص با گل پسر تو شرکت مامان کلی خوش گذشت معلم بازی کردیم      نقاشی کشیدیم      جلسه بازی کردیم     مدیر بازی کردیم     وکلی بازی های دیگه     بعدش هم رفتیم نمایشگاه اسباب بازی تو کانون     تو غرفه عروسک ها فوتبال زدیم             از غرفه لباس ها هم بازدید کردیم                    خلاصه ک...
23 تير 1398

نوروز 98 از شمال تا جنوب

از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه ماجرای عید امسال رو میگم اولی  رفتن به دیار مادری و پدری، لیلان و عجب شیر انقدر اونجا مراسمات و گشت و گذار زیاده که حتی فرصت نکردیم عکس بگیریم تا دلت بخواد عروسی رفتیم و مهمونی البته عید امسال یه فرق دیگه هم داشت نه نه از پیشمون رفته بود و حلمای دوست داشتنی پیشمون بود ماشالله به گل پسرای شر و شیطون چشم بد به دور وقتی جمع میشید یه جا مگه کسی جلو دارتونه تو،حسین،محمد مهدی،محمد یاسین، رادین،مهدی  چه فوتبال هایی که بازی نکردین بنده خدا آقا از دست شما نمیدونست چیکار کنه آنا هم که مهربونیاش قابل وصف نیست که از اون طرف تو عجب شیر امسال خلوت بود فقط ما بودیم و ...
19 خرداد 1398

عید فطر

  روز عید فطر رفتیم پارک جوانمردان حسابی شلوغ بود نفسی تازه کردیم و چای زغالی نوش جان ویتامین حلمایی مون حسابی کم شده بود که خدا رو شکر حسابی جبران شد چه قهقه هایی که سر نمیداد و چه دلبری هایی که نمیکرد و اما شما دوتا وروجک؟؟؟؟؟ هم چنان در حال خوش گذرانی بودین بدمینتون فوتبال بالارفتن از درخت قلع بادی ماشین سواری دیگه چی بگم🤭🤔🤔😜 خوش گذشت حسابی                                    ...
18 خرداد 1398

به شکرانه باسواد شدن پسرم

امیرعلی عزیزم پاره تنم نور چشمانم  شوق امروزم امید فردایم فراموش نمیکنم دورانی را که تورا نداشتم و به امید تو در دل حسرت مادرانی را که دست به دست فرزندانشان خندان و شاد راه مدرسه را طی میکردند را میکشیدم با خودم می گفتم میخندیدم و تصور میکردم روزی را که راهی مدرسه ات می کنم حالا آن روزها به واقعیت تبدیل شده روزهایی که با هم مدرسه رفتیم  رو یادته ؟؟؟ خنده های راه مدرسه شعرهای داخل ماشین خاطرتت هست ؟؟کیف به پشت.لبخند به لب.شادی تو دل .با کار کسی کاری نداریم.شادیم و خندانیم و....   مسابق...
11 خرداد 1398
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد