امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

امیرعلی

تولد مامانی

۲۴ تیر ماه درست وقتی که تو تکاپوی دکتر و آزمایش و نوبت گیری و... بودم بابا جونمون یهویی با یه جعبه کیک و شمع وارد شد نمیدونی مامان جونم حسابی غافلگیر شدم راستشو بخوای بار اولم بود که روز تولدم فراموشم شده بود حسابی ذوق کردم بیشتر از من تو خوشحال شدی چه شبی بود مخصوصا که آبا و آنا هم پیشمون بودن دستت بابایی درد نکنه عاشقشم😍😍😘😘😗😙😚 ...
6 مرداد 1397

دنیای مادر و پسری

سلام فرزندم، دلبندم ،عزیزتر از جانم   از سختی ها و شیرینی های این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید بدو بدو کنان وسایل مدرسه و کار رو آماده کنیم و با نماهنگ پاهای کوچکت راهی شویم.هر صبح رفتی پر از تلاش و تکاپو ...سر کار هم که هستم پر از استرس و تنش چرا که به خاطر تو باید تمامی کارها رو مدیریت کنم و زودتر از بقیه از شرکت بزنم بیرون . وتازه بدو بدوی اصلی شروع میشه برای به موقع رسیدن به مدرسه و پسری که با چشمان درخشانش منتظره...مامان چرا دیر اومدی 😔😔 موقع برگشت به خونه   به کارهای روی زمین مانده ام نگاه میکنم!!!؟؟   این روزها که ...
29 دی 1396

😐درد دل مامانی😐

کسی پرسید بزرگ ترین درد چیست؟؟🤔🤔 یکی گفت عاشقی ️ ️ یکی گفت مریضی🤕🤕 یکی گفت تنهایی🙁🙁 یکی گفت بی پولی 🤑🤑 یکی..................‌‌‌.... هر کسی چیزی گفت ولی هیچ کسی نگفت بزرگترین درد پیری پدر و مادر هستش بله پیری وقتی که دستاشون دیگه جون نداره...چشماشون سو نداره و پاهاشون قوت نداره وقتی که برای بلند شدن و نشستن وغیره کلی طول میدن وقتی ..‌‌ وقتی... و هزارتا وقتیه دیگه یه ۸ سالی میشه که از پدر و مادرم جدا شدم و فقط خدا میدونه که عین این ۸ سال رو چی کشیدم هر ثانیه اش پر بوده از دلواپسی و دلهره و دلتنگی اینکه الان چی شد...الان چیکار کردن و... فقط باید یه بچه آخری باشی تا معنی حرفامو بفهمی خلاصه که پیری و تنه...
14 تير 1396

امیرعلی ودانشگاه مامان

قربونت برم که مجبور بودی از همون روزهای اول به ماشین عادت کنی چونکه با اومدن شما مامانی هم برا ارشد قبول شد وشما وبابایی مجبور بودین که از ساعت 8 صبح تا 7 بعد از ظهر جلوی دانشگاه منتظر مامان باشین نمیدونی که چه اوضایی بود همه همکلاسی های مامان واحتی اساتیدش هم موضوع رو فهمیده بودن فدات بشم الهی ...
2 مهر 1392

مرخصی اجباری

عسیسم ببخسید امتحانات مامانی شروع شده تا وقتی هم که تموم شه نمیتونم عسکای خوشگل خوشگل تو بزارم ایشاءالله مامانی با موفقیت تموم میشه بعدش حسابی میریم تعطیلات وخوش میگذرونینم یه عالمه برا تابستون برنامه دارم آخه این اولین تابستونیه که تو رو دارم وسرکار نمیرم فعلاً تو مرخصیم البته بابایی هم نمیتونه به وبت سر بزنه چونکه فصل کاره تا آخر تیر فدات بشم چی باید بکشی از دست بابا ومامان حسابدار(هر روز باید حساب پس بدی) ...
2 مهر 1392

تولد مامانی

تولد تولد تولدم مبارک  مبارک مبارک تولدم مبارک   چیه خوب مگه من دل ندارم واسه خودم دارم پست تولدت مبارک مینویسم دیگه ،امروز 25 تیر سالگرد 27 امین روز تولدمه .امیرعلی جونم شما  خوابی وبابایی هم هنوز از سرکار برنگشته تا ببینم که روز تولدم یادش مونده یا نه البته تواین  4 سال  هیچ سالی رو فراموش نکرده ولی امروز یه خورده دلواپسم که فراموش کنه آخه امروز مجمع داشتن وسرش حسابی شلوغ بود                                       &...
26 تير 1392

مینویسم برای پسرم تا برایش یادگاری بماند

  امیرعلی عزیزم 10 ماهگیت مبارک ،آره عروسکم 10 ماهت تموم شد و امروز وارد 11 ماهگیت شدی  قربونت برم که این همه صبوری .یادمه وقتی که تو دلم بودی وضو میگرفتم ودستمو میذاشتم رو دلم و سوره والعصر رو برات میخوندم که آروم باشی الحق والانصاف که شما هم بچه آروم وصبوری هستی حالا که یاد اون روزا می افتم خیلی خیلی خوشحال میشم تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر !   مادر شدم توپاره جانم شدی،خدا را شکر      شوق شنیدن ریخت حتی گریه ات در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما تو یک غنچه زیبا و خندان شدی،خدا را شکر تو آمدی و ب...
16 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد