امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

امیرعلی

عشق فوتبال ۱

1397/5/11 0:34
336 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم دو چیز شکست را با خود می آورد . 

۱_ غرور    ۲_ ترس 

پس نه مغرور باش  از قدرت همیشگیت
 و نه بترس  از جدالی نو با رقیب هایت

بجنگ  و یک دل آغاز گر ماجراجویی جدیدی باش که با تمام وجودتت می سازی.💙

 بدان با قلب و روحمان  در تک تک لحظه های زندگیت به امید خدا حضور داریم.

زنده باد بازی
زنده باد شادی
و زنده باد پسر همیشه قهرمان

❤️

امروز ۹۷/۵/۱۰  مسابقه درون گروهی تیم فولاد گستر بود تو مرحله اول ۱ -۰ بردید و منتظر نتایج بازی های  بعدی شدید و در نهایت به فینال راه پیدا کردین 

تو مسابقه فینال از اون اولش رفتی دو دروازه با اینکه نمیزاشتن تو دروازه وایسی ولی با اصرار زیاد موفق شدی نمیدونی من و پسر عمه حسین چه حالی داشتیم

تیم مقابل فوق العاده قوی بود اونا یک ضرب حمله میکردن و کار تو سخت شده بود 

دوتا از ضربه های دروازه رو با پا مهار کردی

تو همین حین یه خطا شد و ضربه آزاد گرفتن  با اینکه نزدیک دروازه بود ولی تونستی بازم با پا دور کنی

یکم سرت خلوت شده بود که پنالتی گرفتن وای...

قربونت برم که محکم و استوار وایساده بودی راستی چقدر قوی بودی با سوت داور دل ما به یکباره ریخت ولی تو با شجاعت تمام با شکم و سینه مهار کردی

آفرین 

عالی بود

همه دوستات ریختن سرت 

چند نفری بغلت کردن و داشتن از شادی غش میکردن

چه حالی داشتی مامان احساس غرور و رضایت و سر بلندی

کار همینجا تموم نشد چندتا ضربه دیگه و به قول آقا محمد خدا پشتت بود محکم موندی و همه توپها رو گرفتی

چون فشار روت زیاد بود بعدش تعویضت کردن تا کمی نفس بکشی و بلافاصله بعد از بیرون اومدن تو از دروازه ۲ تا گل خوردین

حسین و من یک نفس تشویقت میکردیم

و تو کیف عالم رو میکردی

عقربه های ساعت چرخید و رسید به ۷ پسرک قهرمان شروع کرد به بازی با بابا و پسر عمه و حتی مامان

آره منم جو گیر شدم خُب

حین بازی خانوادگی یکی از مربیا اومد و گفت مارادونا رو ببینید منظورش به تو بود

آقا کریم اومد برات دست زد و گفت ماشالله امیرعلی

آقا محمدم اومد بغلت کرد و گفت عالی بودی

خلاصه که حسابی گل کاشتی عشقم

بعد از بازی هم رفتیم یه شام درست و حسابی خوردیم

تازه بعد از شام هم شما وروجکا بازم بازی کردین

دم دمای ساعت ۹.۳۰ راهی خونه شدیم

حسین رو رسونیدیم و حوالی ساعت ۹.۴۵ دقیقه رسیدیم خونه

 

 

پسندها (5)

نظرات (5)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
11 مرداد 97 16:03
آفرین امیرعلی جون به وجودت افتخار می کنیم . البته عجیب هم نیست با آرامشی که در نگاهت هست توپ که سهل است دنیا را آرام و رام می کنی .💗💗💗 💕💕💕 تو آفریده شدی که با رفتار زیبا و اخلاق شایسته و کردار خوب و هنرمندی و توان فوق العاده ات  همه را شگفت زده کنی  ... و چه گزارش قشنگی بود . ماشاألله یه پا گزارشگرین ... دست مریزاااااد . تشویقتشویق با خواندن متن آنقدر خوشحال و هیجان زده شدم که نگو و نپرس .  انشاألله همیشه خوش بدرخشی فوتبالیست کوچولوی دوست داشتنی ... دوستت داریم هوااااااااااااااااااااااااااااااااار تا...🌻🌼💗🌹🌸💕🌻🌼💗🌹🌸💕
مامان امیر علی
پاسخ
ممنون
شما لطف دارین
گل
امیرعلی هم شما رو بیش از اندازه دوست داره
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
11 مرداد 97 16:24
البته حسین هم دیشب که خونه آمد خیلی خوشحال بود و  با شور و حرارت صحنه ها رو تعریف میکرد و حسابی کیف میکرد و ما روهم به وجد آورد و مخصوصا که شکمی از عزا در آورده بودگل زیبابای بای
مامان امیر علی
پاسخ
حسین هم دل تو دلش نبود
وقتی بچها ریختن سر امیرعلی بغلش کردن حسین از خوشحالی دو بال میخواست واسه پروازمحبت
مامان صدرامامان صدرا
14 مرداد 97 14:42
تشویقمحبت
مامان امیر علی
پاسخ
ممنون از حضورتون
عمه فروغعمه فروغ
26 مرداد 97 14:24
همیشه موفق باشی گل پسرتشویق
مامان امیر علی
پاسخ
ممنونممحبت
مامان سمامامان سما
28 مرداد 97 14:29
ای جووون زنده باشهمحبتبغل
مامان امیر علی
پاسخ
ممنون سلامت باشیدمحبت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد