نوروز 98 از شمال تا جنوب
از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه ماجرای عید امسال رو میگم
اولی رفتن به دیار مادری و پدری، لیلان و عجب شیر
انقدر اونجا مراسمات و گشت و گذار زیاده که حتی فرصت نکردیم عکس بگیریم تا دلت بخواد عروسی رفتیم و مهمونی البته عید امسال یه فرق دیگه هم داشت نه نه از پیشمون رفته بود و حلمای دوست داشتنی پیشمون بود
ماشالله به گل پسرای شر و شیطون چشم بد به دور وقتی جمع میشید یه جا مگه کسی جلو دارتونه
تو،حسین،محمد مهدی،محمد یاسین، رادین،مهدی
چه فوتبال هایی که بازی نکردین بنده خدا آقا از دست شما نمیدونست چیکار کنه
آنا هم که مهربونیاش قابل وصف نیست که
از اون طرف تو عجب شیر امسال خلوت بود فقط ما بودیم و خاله لیلا اینا
عید دیدنی های امسال خیلی جذاب و دلچسب بودن با اون همه ذوق و هنرمندی خانم های فامیل مامان عطر و بوی شیرینی های خونگی زنعموهای مامان و ... قابل وصف نبود بگذریم که بابایی از خجالت همشون در اومد و دست رد به سینه هیچکدومشون نزد
گردش روستاهای اطراف عجبشیر و سر زدن به سد قلعه چای هم عالی بود
بازی با ابوالفضل هم که برای تو شیرینی دیگه ای داره
و اما دومی رفتن به کلاردشت زیبا اونم 5 خانواده با هم
وای که چه کیفی داشت ازجمع کردن وسایل و راهی شدن گرفته تا شوخی های عمو جلیل و خوانندگی عمو حسن
از دعوا بر سر جای خوابیدن تا سوراخ سدن گرمایش از کف ویلا و تی به دست شدن خاله لیلا
بازی های تو حیاط و بارون نم نم و طبیعت پوستری کلاردشت
از بازی بدمینتون تا سماور زغالی و جوجه کباب مشتی
از رقص کردی بابا گرفته تا رقص دسته جمعی دایی و شوهر خاله ها
خاطرات پیچ های جاده عباس آباد و دستمال به دست شدن عمو حسن و لرزوندن ماشین عمو جلیل فراموش نشدنیه
متلک های پسر خاله رضا و موتور سواری لب ساحل پسر دایی مهدی
بازی اسم و فامیل و قضاوت عمو جلیل
لب خوانی و برنده شدن خاله مریم
آشپزی خاله منیره و خرید های دایی اکبر
عکس های گوشی دختر خاله فرشته و شیطنت های عمو محمد
غار نوردی پسرخاله رضا و دایی
عشق و حال شما وروجکا تو ،هستی،فاطمه،ندا
سمنو نمک طاها و قهقه های یواشکی قبل از خواب
گم کردن راه دریاچه ولشت و طبیعت بکر اون
همه و همه در ذهن و قلب و روحمون حک شدن مگه قابل توصیفه این همه با هم بودن و عشق و دوستی
مگه در قالب جملات جایی میگیره دیدن خنده بر لب و شادی تو دل خودت و عزیزانت
مگه میشه از زیبایی بی حد و اندازه طبیعت و نقاشی های خدا حرفی زد از زمین سبز از کوه سفید از شبنم روی چمن از پاکی هوا از زلالی آب از بوی هیزم در حال
سوخت و گرمای آتیش
خدا روشکر بساط عشق و کیف و حال حسابی جور جور بود و فقط و فقط جای عمو خانی و عمه و حسین خالی که بارها و بارها ازشون یاد کردیم
و اما سومی
بعد از 3 روز که از شمال برگشتیم بلافاصله راهی کیش شدیم
تا دلت بخواد عشق و حال
پرواز عالی ,غواصی، پاراسل،شاتل،سافاری،دوچرخه سواری، فوتبال ساحلی،شتر سواری، تونل وحشت گشت و گذار تو پاساژها، پارک آبی ،هتل ترنج ، اِی بای های پسرخاله امیرحسین و
آفتاب سوز شدنا ، قلیون و عکاسی ممنوع ها و دست به جیب شدن ها آخه دیگه چی بگم