توشمال 98 -قسمت دوم /نور
سلام سلام
از اون قدیم قدیم ها سفرهای شمال جذاب بوده مخصوصاً از نوع سفرهای دو خانوادگی (عمه سمیه اینا و ما)
آخه میدونی همه چی دو به دو بود عمو خانی=بابا
عمه سمیه= مامان
حسین=امیرعلی
ولی اینبار یه تفاوت ویژه داشت حلما=؟؟؟
وای که دل این دو تا وروجک (حسین و امیرعلی )به خاطر این تفاوت آخری و مصادف شدنش با تابستون و مسافرت شمال و دل به دریا زدن تو تب و تاب بود
شنیدها حکایت از نرفتن به شمال بود و آفتاب نسوز شدن حلما خانمی و کمی جا ولی دلها پر بود از شور و شوق سفر
بلاخره هم دل به شنیده غالب شد
شما و پسر عمت طی روز 20 بار تماس تلفنی میگرفتین و قرارو مدار میذاشتین از توپ و اسباب بازی گرفته تا لگو و....
خدارو شکر ایام به کامتون بود
نزدیکی به دریا....فوتبال ساحلی و اسب سواری سفرهای نور رو همیشه استثنایی میکنه
البته اینبار باید موتور سواری رو هم بهش اضافه کنیم
القصه همه چی عالی بود استراحت کامل...تماشای دریا در هر لحظه از شبانه روز.....خوابیدن کنار ساحل....شنای عالی....فوتبال ساحلی...کولی سواری تو آب...مسابقه شنا
تخمه خوردن دم ساحل😊😖
خنده های مست کننده حلما .......بازی های دو نفره شما....بساط پشه پراکنی از پودر بچه گرفته تا ساقه نعنا و کلوچه خوشمزه تو راهی همه و همه از شیرینی های این تو شمال بودن
این سفر سه شب و چهار روز طول کشید و خدا رو شکر به هممون خیلی خوش گذشت.