امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی

سفر به کویر سیازگه-آبان 1402

1402/8/15 12:56
206 بازدید
اشتراک گذاری

روز شمار گل پسر برای رسیدن به یازدهم و دوازدهم آبان پایان ندارد. 

هر روز با ذوق و شوق میگه چند روز دیگه مونده .

مسافرت با دوستان جان رو خیلی خیلی دوست داره

با احسان و رادین برنامه ریختین شب تا صبح بیدار بمونید و فیلم ترسناک ببینید😲

خلاصه که روز موعد فرا می رسه از 7 صبح بیدار میشه و میگه دقیقاً کی راهی میشیم،

بعد از خوردن صبحونه و تقلا برای نرفتن به فوتبال بلاخره راهی کلاس تمرین میشی و حوالی ساعت 12 میایم دنبالت که از اونجا راهی بشیم.

مدام تو راه همدیگه رو مطلع میکنیم و هر کسی از ساعت راه افتادن و حجم وسایل و بار و بندیل حرف میزنه

ساعت 12.45 از تهران راهی میشیم و تو مسیر قم با دیدن هوای ابری کلی دل واپس برنامه شب گردی تو کویر میشیم.

بلاخره بارون شروع به باریدن می کنه و ما خوشحال و شاد و خندان به امید اینکه الان بند میاد مسیر رو ادامه میدیم.

وارد ابوزید آباد که میشیم شوخی های گل پسر گل میکنه و با تلفظ خنده دار ابوزید آباد مامان و بابا رو حسابی سرگرم میکنه. وای که وقتی قراره با دوستات باشی چقدر سرحال و با ذوق میشی.

بلاخره بعد از راهنمایی های فس فس گوگل مپ به مقصد می رسیم و با دیدن آقای بابای رایان و خوش و بش وارد بوم گردی میشیم

فضای خیلی دنج و راحت با سکوتی سرشار از آرامش و محیطی بسیار خوش آب و هوا

از راحتی و دنجی اتاق ها هم که نگم براتون 

این اتاقی که عکسش بالا بود رو مامان ها برداشتن و اتاق بزرگه رو دادیم برا باباها😉

حوالی ساعت 4 عصر تقریبا 5 خانواده رسیده بودیم 

خانواده مانی- رادین دهقان- سپهر- رایان-و ما

بعد از چاق سلامتی و خوش و بش و آشنایی با همه باباها و رونمایی از بابای خودمون مشغول گشت و گذار تو حیاط و خوردن از میوه های رو درخت ها شدیم  انواع میوه ها از سنجد و عناب و سیب بچه ترش و ملس تا انار و....

صاحب بوم گردی خیلی مهمون نواز بود و مدام تعارف میکرد تا از میوه ها بخوریم و ما هم اصلا رودروایسی نکردیم و از خجالتشون در اومدیم .

تو اتاق آقایون سفره خوراکی پهن کردیم و مشغول صحبت شدیم از هر دری صحبت کردیم از اندر مزایای کالجوش و تفاوت های اون گرفته تا خاطرات عجیب و غریب القاب روستاییان در زمان های قدیم و....

آقای بابای ما هم دست رد به سینه هیچکس نمیزد و با صبر و حوصله به همه گوش میداد😁

خلاصه که با اومدن خانم شیرزاد (مامان رادین صفا نژاد) و احسان اینا جمع 20نفرمون تکمیل شد.

دیگه هرکسی تو حال خودش بود

بچها مشغول بازی بابا هامشغول صحبت و مامان ها مشغول آتیش بازی و موسیقی و قر و...

تو همین حال و هوا بودیم که به شام دعوت شدیم 

اونم چه شامی.......

اونایی که اندر مزایای کالجوش سخن ها زده بودن گره تو ابروهاشون افتاد و از باریک و کم جون بودن کوبیده ها خنده رو لب های مامان و بابا

القصه بعد از شام دوباره بساط چای و خوراکی و گرفتن فیلم های چالش و از همه مهمتر بازی دبرنا بر پا شد 

واقعا گذشت زمان رو حس نمی کردیم انقدر خوش میگذشت که اصلا به فکر عکس گرفتن و .. هم نیفتادیم.

بساط پهن کردن تشک و پتو ها و آماده شدن برای خواب و دوره کردن اینکه چطور بارون نزاشت شب بریم کویر کلی خنده رو لبمون آورد.

ولی انصافا صدای بارون و تمیزی هوا و سکوت و آرامشش خیلی دلچسب بود. 

شما وروجکا که نمیخواستید بخوابید و منِ مامان هم که بی دلیل خواب به چشمم نمی اومد.

خلاصه خانمِ مامانِ امیرعلی از ساعت 5.5 صبح بیدار شد و مشغول قدم زدن تو حیاط تا اینکه کم کم حوالی ساعت 7 و 7.5 بقیه دوستان هم بیدار شدن.

بعد از صرف صبحانه راهی کویر شدیم 

تو راه با آهنگ غفور غفور لحظات شادی سپری شد و راه رفتن روی ماسه های شنی و سافاری با ماشین های روز باز و تلاش برای گرفتن عکس های متفاوت لحظات خیلی خوبی بود. به جز ماجرای زخمی شدن پای گل پسر حین فوتبال و کمر درد رادین دهقان.

بعد از جمع کردن بارو بندیل و تکمیل شدن سوپرایزهای آقای بابای سپهر از اول سفر به کویر( دیدن ستاره کویر و هوای بارونی با تو زرد از آب در اومدن هندونه  و...) راهی کاشان شدیم 

و یه ناهار حسابی نوش جان کردیم.

لوکیش خداحافظی رو جلوی رستوران مهر و ماه کاشان زدیم و همدیگه رو با سلام و صلوات راهی کردیم.

موقع برگشت همش دلمون میخواست دوباره اونجا باشیم و دور هم.

خدا وکیلی کنار دوستان بودن و سفر رفتن یه چیز دیگه ست.

بماند به یادگاری از یازدهم و دوازدهم آبان ماه یک هزارو چهارصد و دو- کویر سیازگهِ روستای کاغذی -شهر ابوزید آبادِ کاشان

با همراهی خانواده های گل (از سمت راست به چپ) رادین صفا نژاد-امیرعلی فریور-احسان محمد علیزاده-مانی  کشاورز- رادین دهقان-سپهر مسلمی- رایان بهادران

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد