امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی

محرم ۱۴۰۰

محرم امسال آبا زانوشو عمل کرده بود و نوبت مامانم بود که بهش رسیدگی کنه واسه همین قسمت شد محرم رو رفتیم عجب شیر. با ابوالفضل بازی کردم. با دخترخاله ها کلی فیلم دیدم. و خیلی خوش گذشت. راستش وقتی مامان و خاله هام یه جا جمع میشن انقدر میگن و میخندن تا گریه شون بگیره  واسه همه چی میخندن بعضی موقع ها من اصلا متوجه حرفاشون نمیشم ولی از خنده اونا خنده ام میگیره. راستی امسال کلی تو هئیت شرکت کردم. هم سینه زنی و هم شاه حسین  مامانم وقتی منو تو هئیت میدید کیف میکرد. شب شام غریبان هم رفتن تو میدون نماز و شمع روشن کردن خیلی حس خوبیه. تازه امسال مامانم و دختر خاله فرشته و ندا و آبا روضه های هرساله آبا رو به خاطر کرونا تنهایی...
28 مرداد 1400

عید قربان

عید قربان امسال  کمی متفاوت بود. دو روز رفتیم خونه خاله منیره موندیم گوسفند قربونی کردیم و دلتون نخواد آبگوشت واسه ناهار خوردیم و کباب جیگر تو پارک واسه شام و سیرابی و کله پاچه واسه صبحونه. تازه شب هم رفتیم خونه خاله مریم  خبرایی بود🤗🤗 خواستگاری دختر خاله فرشته. گوسفند بیچاره میترسید بره نزدیک تر راستی تو شهریار موتور سواری با پسرخاله امیرحسین خیلی حال داد. ...
30 تير 1400

روزهای کرونایی

سلام  این بار خودم هستم امیرعلی فریور جان این اولین پستی هستش که خودم میخوام با کمک مامانم بنویسم تا برایم بماند به یادگاری تعجب نکنید، من تجربه نوشتن زیاد دارم تو یه پستی بعدا از کتابایی که نوشتم پست میزارم. خب بسم الله از اونجایی شروع میکنم که آخرای سال 98 بود و بیماری به نام کرونا در کشور چین به وجود اومده بود.آنا و آقا جون اومده بودن تهران من تو مدرسه بودم و از شانس اون روز هم تکمیلی بودم(تکمیلی:یعنی بعد از اتمام ساعات درسی تا عصر بمونی تو مدرسه) با دوستام داشتم تکالیفم رو انجام میدادم که معلم تکمیلی گفت میتونید برید فوتبال  آقای ورزش اومد و ما رفتیم حی...
27 شهريور 1399

سفر به رامسر دی ما 98

سلام سلام سلام سلام به زمستون با سفیدی و پاکیش سلام به محبت و یک دلی  سلام به مهربونی و با هم بودن سلام به تو که همه وجودمی اغراق نیست پاره تنم تو در واقع قلبمی که بیرون از جسمم در تپشی تو خود عشقی و عشق از توست همه وجودت سرتا پا پاکی و نجابت  تو مقدسی و باید تو را پرستید پسرک عزیزم دوران سختی رو این چند وقت در حال گذر هستیم روزهایی پر از تنش پر از نا امیدی و یاس اخبار گوناگون ازدست دادن عزیزانمون سایه شوم نا امنی ........گاهی بی خبری...........گاهی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگذریم تو این روزهای پر از تنش تو گیر و دار حواشی اتفاقات عجیب و غریب دست به دامن طبیعت شدیم تا شاید کمی حالمون به...
5 بهمن 1398

یلدای 98

 به بهونه یلدا  و از همه جا اولش جشن یلدای مدرسه                              دومیش یلدای خونه خودمون           جشن شب یلدا نمایش بازی کردین   فرداشم شما و من و آجان رفتیم باغ وحش             سومیش شب یلدای خونه عمه سمیه       ...
11 دی 1398

زیارت امام رضا مهر 98

روز چهارشنبه 24 مهر ماه دل ها با ساعت عشق به مولا کوک می شود مامان مثل همیشه چمدان را آماده می کند پسرکم به شوق زیارت و هیجان سرزمین موج های آبی دل تو دلش نیست پدر مثل همیشه آرام و صبور است عقربه های ساعت ، ساعت 22 را نشان می دهد انگار واقعا بعد از دو سال آقا طلبیده ما را گل پسر با صدای بیب بیب برنامه اسنپ گوشی بابا کیف می کند بیب بیب مشهد بیا بالا ساعت 22.30 دقیقه ایستگاه راه آهن جور دیگریست بعد از 9 سال بازم با قطار راهی مشهد میشدیم ساعت 23 داخل ایستگاه راه آهن پسرک مدام میپرسد کی سوار قطار میشویم و چشمش مدام روی تابلو اعلان می چرخد بلاخره انتظار سر میرسد و ما سوار قطار میشویم قطارش تمیز و با کلاس است تل...
6 آبان 1398

اول مهر 98

سلام عزیزترینم اول مهرت مبارک امیدوارم سال تحصیلی خیلی خوبی داشته باشی                خورشید مهربان   تابیده روی بام    صبحی دگر شده  ای مدرسه سلام صف بسته ایم همه   آماده در حیاط   شاداب و خنده رو   با شور و با نشاط نام خدای خوب   آغاز کار ماست   هوش و توان ما   از یاری خداست با کوشش و تلاش   ای بچه زرنگ  توی کلاس درس  با تنبلی بجنگ  ...
1 مهر 1398
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد