امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی

به بهونه روز دانش آموز

به بهونه روز دانش آموز بعد از گذشت تقریباً ۴۵ روز پر از استرس و فشار روانی، نگرانی و خستگی بابت بیماری پیش اومده واسه عمو و به دنبالش مریضی  خودمون دل و زدیم به دریا و رفتیم تیراژه کلی بازی کردیم، موتور سواری و ماشین سواری خیلی کیف داد. مخصوصاً اون بازی که مثل سینما چند بعدی بود رو صندلیاش دراز کشیدیم و ترن هوایش با لرزش صندلی ها کلی کیف داد بهمون. 🏍🏍🤸‍♀️🤸‍♂️🚴‍♂️🚴‍♀️🤹‍♂️🤹‍♂️🏎🏎🏍🤸‍♀️ بعد از شهربازی رفتیم به کافه و تا دلتون بخواد کیک سفارش دادیم با کافه گلاسه و قهوه ترک و سیب زمینی سرخ کرده که مزه این سیب زمینی خیلی عالی بود انقدر عالی که هوس کردیم بریم سرزمین سوخاری. 🍽☕🍵🥂🍰🍰🍰☕🍵🥛🍽 بعد از کافه مامان س...
11 آبان 1400

پسرعموها در تهران

بلاخره بعد از چند مدت پسرعموهام اومدن تهران خیلی ذوق داشتم. کلی با هم بازی کردیم، کنار هم خوابیدیم و تا صبح خندیدیم. فرداش من کلاس فوتبال داشتم پسرعموها هم همراه من اومدن از ساعت ۱۰.۵ صبح رفتیم پارک تا ۵.۵ عصر انقدر بازی کردیم که نگو فوتبال... بازی خیالی...آب بازی ناهار رو هم اونجا خوردیم که یهو فلکه های آب چمن ها باز شد وای وای خیس خالی شدیم. یاسین و محمد آب رو به هر طرف چرخوندن و کلی خیس شدیم. تازه رفتیم پاهامونو انداختیم تو آب و کلی خنک شدیم. شب هم خسته و کوفته رسیدیم خونه همگی دوش گرفتیم و بعدش مدام با ماساژور همدیگه رو ماساژ دادیم. کلی خوش گذشت .فقط حیف که زودتر رفتن. ...
18 شهريور 1400

تولد ۹ سالگی

امروز دوباره متولد می شوي و شمع‌ ها کـه سهم توست از زندگی و ستاره هائی کـه بـه مهمانی آمده اند و شکوفه هائی کـه دوباره خواهند شکفت و عطری کـه نصیب پروانه هاست و تـو سهم مـن از تمام زندگی تولدت مبارک امیدواریم هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و علتی باشد برای زندگی نه روز مره گی پسرم تولدت مبارک دلم می خواهد تمام لحظه های شیرینی که با تو دارم را قاب بگیرم تا حتی یک ثانیه از این خاطرات فراموش نشوند امیدوارم با گذشت هر سال، زندگی خوشی های بیش تری برای تو به ارمغان آورد تولدت مبارک پسر زیبای من وروجک ، دست مامان و بابا رو خو...
14 شهريور 1400

خداحافظ آرین

آرین و مامان و باباش داشتن از ایران می رفتند. برای رفتن کسی که 4 سال در مدرسمون حنان بوده جشنی گرفتند در مدرسه تقریباً کل کلاسمون امده بودند. اول در طبقه ی اول شروع شده بود و بچّه ها فوتبال دستی و  هاکی روی میز و بیلیارد بازی می کردند و بعد چند دقیقه بازی رفتیم توی حیاط پایینی  باهم فوتبال بازی کردیم کرونا هم که بود همه با ماسک خفه شدیم  همه مون هم فکر می کردیم سرده و کاپشن پوشیده بودیم  مامان ها هم مگه می زاشتن که کاپشن مون رو دربیاریم وسط های بازی کیک آوردن همه رفتن یه گوشه  و کیک خوردن بعد استراحت من و رادین صفانژاد و آرمین تفضلی توی یه تیم و 7 نفر دیگر در مقابل ما  با...
13 ارديبهشت 1400

نوروز 1400

چهارشنبه سوری:آبا و آجان اومده بودن خونمون کیک خوردیم آجیل،میوه خب  حسابی به من که خوش گذشت. بعد از کلی اسرار با با بابام رفتیم دو تا ترقّه آبشاری پنج تا سیگاری دو تا نارنجکی یا توپی رو ترکوندیم . چه صدایی داشت آبا و آجان رفتن خونه ی خالم،ما هم رفتیم لیلان عجب راه طولانی بود وای. حدود ساعت نه یا هشت رسیدیم، تازه این دفعه اصلاً نخوابیدم.(تو راه) گروه تشکیل دادیم بریم عصر جدید. رفته بودیم آیپا درسی،  ما به عموم با نیسان آقا رفتیم و بقیه هم از پشت با پراید تو راه بودن. بابا ی من اگه بچه ای کنارش باشه و بدو بدو نکنه آروم نمیگیره من و یسین و مجبور کرد تا نزدیکای...
14 فروردين 1400

یلدای 99

اولین یلدا ی کرونایی هم شد. متاسفانه عکس کم داریم چون که مدرسه نبود.پس عکس یلدای خودمون رو با خاله هام و داییم رو میزارم  یلدای خونه ی ابا که بعد از 5 ماه رفتیم عجب شیر و حسابی سوپرایز کردیم آبا و آجان رو حسابی خوش گذشت کلی دختر خاله سارا و خاله منیره و مامانم و خاله لیلا تدارکات دیدن یادش بخیر تا ساعت 2 نصف شب با دختر خاله سارا کارتون میدیدم یلدای خونه ی خودمون  خونه ی خاله لیلا  یلدای خونه ی خاله منیره  یلدای خونه ی دایی اکبر  نشد عکس یلدای خاله مریم رو بزارم  چون عکس تکی از میز یلدا نداشتم ...
28 دی 1399

الکترونیک

 من به الکترو نیک علاقه  دارم. اصلا میدونید الکترونیک چیه،مدار،وسایل الکترونیکی. صبر کنید نمی خواهم کلاس بزارم اما می خواهم در مورد چند وسیله ی الکترونیکی که می شناسم بگم. لامپ  همین طور که  خودتان می دانید، خانه های ما بدون لامپ روشن نیست.لامپ با برق کار می کنند. سازنده ی آن توماس ادیسون نیز از طعات معدنی برای ساخت استفاده کرده است. باطری  باطری منبعی از انرژی الکتریکی است که دو قطب مثبت و منفی دارد  درمورد مدار براتون می گم،حالا که بحث مدار شد من مدار درست کردم. حتی کار با حویه هم بلدم. ...
17 دی 1399

ماجرای سوپرایز مدرسه

یک روز عادی مثل همه ی روز ها بود.  مامان و بابا رفتن سرکار من هم خونه تنها مدرسه ی مجازیم با سایت مودل تموم شد  برای استراحت رفتم تلوزیون رو باز کردم از بس حوصله ی من سر رفته بود  که شبکه ی پویا هم نگاه می کردم که یک دفعه تلفن زنگ زد فکر کردم حسینه اما مامان بود. می گفت:<<امیرعلی قراره یکی بیاد مراقب خونه باش>>بعد هم من گفتم:<<بله>> بعد چند لحظه یکی ایفون رو زد دیدم خانم انعامی ناظم مدرسه اس تعجب کردم گفتم خانم ناظم دم در خونه چرا اومده یعنی چی شده؟؟؟؟؟ باز کردم بعد چند دقیقه امد بالا  در رو زد باز کردم سلام کردم احوال پرسی کردیم یک جعبه بهم داد ...
12 دی 1399

دوازدهمین سالگرد ازدواج مامان وبابام

7 دی ماه دوازدهمین سالگرد ازدواج مامان و بابام بود چند روزی مانده به 7 دی ماه مامانم همش داشت دنبال یه کادوی خوب میگشت ولی جالبه روز سالگرد همه چی رو فراموش کرده بود  وقتی بابام شب با کیک و کادو وارد شد مامانم گفت وای من چرا فراموش کردم وکلی خجالت کشید بابام و من هم کلی خندیدم و گفتیم اشکالی نداره بعد هم کیک و چای خوردیم راستی منم یکی از بهترین لگو هامو کادو دادم ...
8 دی 1399
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد