امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

امیرعلی

پسرعموها در تهران

بلاخره بعد از چند مدت پسرعموهام اومدن تهران خیلی ذوق داشتم. کلی با هم بازی کردیم، کنار هم خوابیدیم و تا صبح خندیدیم. فرداش من کلاس فوتبال داشتم پسرعموها هم همراه من اومدن از ساعت ۱۰.۵ صبح رفتیم پارک تا ۵.۵ عصر انقدر بازی کردیم که نگو فوتبال... بازی خیالی...آب بازی ناهار رو هم اونجا خوردیم که یهو فلکه های آب چمن ها باز شد وای وای خیس خالی شدیم. یاسین و محمد آب رو به هر طرف چرخوندن و کلی خیس شدیم. تازه رفتیم پاهامونو انداختیم تو آب و کلی خنک شدیم. شب هم خسته و کوفته رسیدیم خونه همگی دوش گرفتیم و بعدش مدام با ماساژور همدیگه رو ماساژ دادیم. کلی خوش گذشت .فقط حیف که زودتر رفتن. ...
18 شهريور 1400

تولد ۹ سالگی

امروز دوباره متولد می شوي و شمع‌ ها کـه سهم توست از زندگی و ستاره هائی کـه بـه مهمانی آمده اند و شکوفه هائی کـه دوباره خواهند شکفت و عطری کـه نصیب پروانه هاست و تـو سهم مـن از تمام زندگی تولدت مبارک امیدواریم هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و علتی باشد برای زندگی نه روز مره گی پسرم تولدت مبارک دلم می خواهد تمام لحظه های شیرینی که با تو دارم را قاب بگیرم تا حتی یک ثانیه از این خاطرات فراموش نشوند امیدوارم با گذشت هر سال، زندگی خوشی های بیش تری برای تو به ارمغان آورد تولدت مبارک پسر زیبای من وروجک ، دست مامان و بابا رو خو...
14 شهريور 1400

محرم ۱۴۰۰

محرم امسال آبا زانوشو عمل کرده بود و نوبت مامانم بود که بهش رسیدگی کنه واسه همین قسمت شد محرم رو رفتیم عجب شیر. با ابوالفضل بازی کردم. با دخترخاله ها کلی فیلم دیدم. و خیلی خوش گذشت. راستش وقتی مامان و خاله هام یه جا جمع میشن انقدر میگن و میخندن تا گریه شون بگیره  واسه همه چی میخندن بعضی موقع ها من اصلا متوجه حرفاشون نمیشم ولی از خنده اونا خنده ام میگیره. راستی امسال کلی تو هئیت شرکت کردم. هم سینه زنی و هم شاه حسین  مامانم وقتی منو تو هئیت میدید کیف میکرد. شب شام غریبان هم رفتن تو میدون نماز و شمع روشن کردن خیلی حس خوبیه. تازه امسال مامانم و دختر خاله فرشته و ندا و آبا روضه های هرساله آبا رو به خاطر کرونا تنهایی...
28 مرداد 1400

عید قربان

عید قربان امسال  کمی متفاوت بود. دو روز رفتیم خونه خاله منیره موندیم گوسفند قربونی کردیم و دلتون نخواد آبگوشت واسه ناهار خوردیم و کباب جیگر تو پارک واسه شام و سیرابی و کله پاچه واسه صبحونه. تازه شب هم رفتیم خونه خاله مریم  خبرایی بود🤗🤗 خواستگاری دختر خاله فرشته. گوسفند بیچاره میترسید بره نزدیک تر راستی تو شهریار موتور سواری با پسرخاله امیرحسین خیلی حال داد. ...
30 تير 1400

ایران مال ۱۲ خرداد ۱۴۰۰

یه روز به یاد ماندنی در ایران مال یکی از خنده دارترین قسمتها موقع سفارش غذا بود وای که چقدر خندییم رستوران ایتالیایی بود اسم غذا ها خیلی سخت بودن از روی شماره حفظ میکردیم تازه بامزه ترین قسمت موقع شئیر غذا بود🤣🤣🤣🤣 خیلی خوش گذشت...
13 خرداد 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد