امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

امیرعلی

تو شمال ۹۷- قسمت دوم/ کلاردشت

پاییز قشنگ از راه رسید و قشنگیشو با یه سفر کوتاه مدت پاییزی چند برابر به رخمون کشید ما هم حسابی از خجالتش در اومدیم اواسط مهر بود که دسته جمعی راهی کلاردشت زیبا شدیم چه آب و هوایی چه ویلایی  وچه همسفرایی مدتش کم بود ولی حسابی چسبید گشت و گذار طبیعت اطراف کلاردشت.جاده عباس آباد.دریای زیبا.عکسای بچها.تنظیمات دوربین و عکسای محشر. دوره همی های جاده عباس آباد با اون پیچ های باحال و ترانه های استانبولی شیطونی شما وروجکا امکانات کنار دریا و تخفیفات خاله منیره کباب عالی و سیب زمینی آتیشی آتیش درست کردن عمو محمد و خستگی عموحسن قارچ چیدن و صبحانه شاهانه همگی از خاطرات سفر کوتاه و شیرین کلاردشت بود انصافا هوا...
16 دی 1397

تو شمال ۹۷_قسمت اول/نور

آخرای مرداد بعد از کلی زحمت که عمو خانی کشیده بود از رزرو ویلا تا خرید و هماهنگی و ... راهی تو شمال شدیم شب سه شنبه راه افتادیم و نصفه های شب رسیدیم به نور قرار بود چهارشنبه صبح ویلا رو تحویل بگیریم برا همین شب رو خواستیم چادر بزنیم پرسون پرسون رفتیم تا رسیدیم به پارک جنگلی نور نزدیکای ساعت ۲ بود نزدیک بود چادر بزنیم که دیدیم همه تو نماز خونه خوابیدن راستشو بخوای زمین خیس بود و همه جا تاریک و همه خواب بودن دیدیم ارزش سر و صدا و ... رو نداره برا همین رفتیم تا تو نماز خونه بخوابیم نمیدونم چرا وقتی قراره ساکت باشیم بیشتر از همیشه آدم خندش میگیره خلاصه که همگی ریز ریز میخندیدم حالا برا چی و چرا الان که فکرشو میکنم بی معنی میاد ولی اون لحظه...
6 آبان 1397

تو شمال 96 و جشن تولد 5 سالگی

به رسم مسافرت های تو شمال هر ساله امسال هم آماده سفر به شیرگاه و ثبت خاطرات توشمال یا به عبارت دیگه شمال شمال شدیم . امسال خانواده های خاله منیره و خاله لیلا ما رو همراهی کردن بگذریم که اسم نویسی و یار گیری برای سفرهای تو شمال برا خودش داستانها و ماجراها دارد😂😂 القصه ما شب سه شنبه بعد از کلی بدو بدو و نشست شب قبلش برای لیست نویسی و غیره راهی بابلسر شدیم و تقریباً ساعت ۳ نصف شب رسیدیم و مثلاً خیلی بی صدا چادر زدیم و خوابیدیم ☺️☺️ صبح زود راهی لب دریا شدیم  چی بگم و از کجا بگم  از جارو کردن لب دریا💦💦 از بدو بدو کردنا و درست کردن سایبان و درست کردن املت و غیره و غیره🏃🏃‍♀ از پلاژ و کیف کردن خانمها تا شنای شما و تعریف های ...
23 مهر 1396

خاطرات شمال

سلام عزیزم  22 ماهگیت مبارک  الهی فدات شم برا خودت یه پا مرد شدی هزارماشاالله خیلی  خوب صحبت میکنی وقتی ازت دورم تو ذهنم فقط وفقط  صدای تو و حرفات و جملاتت رو مرور میکنم   فلش کارتاتو خیلی خیلی عالی بالاتر از حد تصورم  میخونی و با اعتماد به نفس برای همه مهمونامون هم تکرارشون میکنی الان اندامها و خوردنی ها و سبزیجات ومیوه ها رو کاملا یاد گرفتی ، چند روز پیش داشتی حین بازی کردن با ماشینات اینا رو  زمزمه میکردی ذرت...هویج ...گوجه...پرتقال...آناناس و... راستی جمله بندیت هم کامل شده مثلاً میگی بابا اکن(نکن) مایه منه و...   راستی تو ذهنت یه طبقه بندی برای افراد خودت به تنهایی انجام دادی...
14 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد