امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی

خاطرات شمال 94

1394/8/21 10:43
909 بازدید
اشتراک گذاری

روز  پنج شنبه  5 شهریور راهی سفر شمال شدیم این بار سفرمان  کمی متفاوت بود چونکه خانواده خاله لیلا اینا هم قرار بود به ما بپیوندن....مثل سفر های قبلی چند روز قبل از حرکت لیست وسایل را نوشتیم و خریدها و آوردنی های هر خانوداه ای مشخص شد...صبحانه رو در مسیر خوردیم و از منجیل و رودبار گذشتیم و به لاهیجان رسیدیم علارغم تلاش بسیارم بازم نتوانستم ترتیب خرید زیتون از رودبار و کلوچه از کارخانه لاهیجان رو بدهم...

نهار رو در شیطان کوه لاهیجان خوردیم دست عمه درد نکنه بعد از کمی گشت و گذار لاهیجان رو به قصد جواهر ده رامسر ترک کردیم در راه از کنار پارک لنگرود در حال گذر بودیم که منظره بسیار زیبای گل مرداب را دیدم واقعا چقدر زیبا بود...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تاریکی هوا...مه فوق العاده زیاد...جاده های باریک...شیب تند جاده...نگرانی از وضعیت خاله لیلا اینا...ناآشنایی با جواهر ده...سردی هوا همه ارمغان مسیر رفت و ایجاد کمی دلهره در دلمان  به جواهر ده بود پرسان پرسان رفتیم و به جواهر ده رسیدیم خانه ای اجاره کردیم و با گرمای چراغ نفتی خانه را گرم کردیم و مشغول شدیم به آشپزی ولی دل تو دل مامان نبود تلفن لحظه به لحظه زنگی می زد و خاله لیلای بیچاره آدرس می پرسید و مامان غافل مدام میگفت بیاین بالاتر ..بالاتر بله بالاخره بیچاره خاله زنگ زد و گفت اینجا دیگه آخر دنیاست جز جنگل چیز دیگه ای نیست...با این جمله مامان و بابا و عمو خانی زن بیرون..مه همه جا رو گرفته اصلا چیزی دیده نمیشه صاحب خونه اومد بیرون و با ما همراه شد تا بریم دنبال خاله اینا...خلاصه ماجرای اون شب و نحوه توصیف عمو جلیل هنوز هم که هنوزه خنده و قهقه رو مهمون لب و صورتمون میکنه الحق و النصاف مسافرت با عمو جلیل یه چیز دیگست

شب با پذیرایی عالی ...خنده های نصف شب مامان و عمه و خاله...سردی هوا...دور زدن های حسین..پتو و لحاف اضافه کردنای خاله به صبح رسید..صبح زدیم بیرون و کمی از هوای عالی جواهرده استفاده کردیم و بعد از صبحونه راهی چمخاله شدیم...بگذریم که ماجرای علف های کنار ماشین و عمو جلیل هم برا خودش عالمی داشت

 

 

 

 

 

 

 

..کف زنان و رقصان جاده های زیبای جواهر ده رو رد کردیم و قبل از ساعت 2 رسیدم به چمخاله سوئیت تمیزی رو اجاره کردیم و ساکن شدیم دست عمو خانی درد نکنه جای با صفا و تمیزی بود بعد از چیدن وسایل و نهار خوردن راهی لنگرود شدیم کمی خرید کردیم  و شب رو مشغول باز شدیم بدمینتون، بدو بدو بازی، والیبال و... انصافا که خیلی چسبید

 


 

 

شنبه 7 شهریور سومین روز از سفرمان برنامه دریا را داشتیم از صبح زود تا ساعاتی بعد از غروب آفتاب در دریا بودیم..چادر زدن کنار دریا..پلاژ خانم ها...تمیزی آب دریا...بازی بی حد و اندازه شما بچها.. .شنا.. .سیب زمینی و تخم مرغ ... ماجرای دوربین..اسب سواری عمو خانی...وسطی بازی و بدمینتون..بلال بی سوتی.. همگی ارمغان این روز زیبا بود(بگذریم که لباس بابایی هم شده بود بساط خنده و متلک عمو جلیل)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکشنبه 8 شهریور راهی بندر انزلی شدیم ماکارونی کنار ساحل ...قایق سواری و خنده های مامان...حرفای قایق ران...ترس خاله لیلا...آواز خوانی دسته جمعی...تمشک..ماجرای گاومیش ها.. سبزی آش...پارک ملت رشت...دیر رسیدن به منزل...حرفای عمو خانی و نگهبان هم این روز رو برامون به یاد ماندی تر کردن

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 9 شهریور چمخاله رو به قصد تهران ترک کردیم..زیبایی جاده چالوس..ماجرای عوارضی..خریدهای بین راهی ...ماجرای نماز خونه..صورت پف کرده خاله لیلا ..بارون گل هم خاطرات روز آخر سفر بودن

این سفر هم با خاطرات بی حد و اندازش تموم شد الهی فدات شم که دلت نمیومد برگردیم و همش دلت میخواست دوباره بریم دریا...همراهی خاله لیلا اینا اینبار سفرو برامون خاطره انگیز تر کردن امیدوارم  بازم بتونیم به زودی زود مثل این سفر رو تکرار کنیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بای بایبای بایبای بای    محبتمحبتمحبت    چشمکچشمکچشمک   خندونکخندونکخندونک    بوسبوسبوس   جشنجشنجشن   ترسوترسو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان و بابای حسین"ماه تمام من"
7 دی 94 13:22
سلام بازم عالی و مختصر و مفید بود . انشاالله همیشه به سفر و شادی و دلخوشی . این سفر در کنار خانواده جلیل آقا اینا واقعا پر خاطره بود و خیلی هم خوش گذشت . مخصوصا قیافه و حرکات و حرفای اون قایقران خیلی بامزه بود . و شکر خدا بدون سوتی های آنچنانی ختم بخیر شد.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد