امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی

سفر به رامسر دی ما 98

سلام سلام سلام سلام به زمستون با سفیدی و پاکیش سلام به محبت و یک دلی  سلام به مهربونی و با هم بودن سلام به تو که همه وجودمی اغراق نیست پاره تنم تو در واقع قلبمی که بیرون از جسمم در تپشی تو خود عشقی و عشق از توست همه وجودت سرتا پا پاکی و نجابت  تو مقدسی و باید تو را پرستید پسرک عزیزم دوران سختی رو این چند وقت در حال گذر هستیم روزهایی پر از تنش پر از نا امیدی و یاس اخبار گوناگون ازدست دادن عزیزانمون سایه شوم نا امنی ........گاهی بی خبری...........گاهی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگذریم تو این روزهای پر از تنش تو گیر و دار حواشی اتفاقات عجیب و غریب دست به دامن طبیعت شدیم تا شاید کمی حالمون به...
5 بهمن 1398

یلدای 98

 به بهونه یلدا  و از همه جا اولش جشن یلدای مدرسه                              دومیش یلدای خونه خودمون           جشن شب یلدا نمایش بازی کردین   فرداشم شما و من و آجان رفتیم باغ وحش             سومیش شب یلدای خونه عمه سمیه       ...
11 دی 1398

زیارت امام رضا مهر 98

روز چهارشنبه 24 مهر ماه دل ها با ساعت عشق به مولا کوک می شود مامان مثل همیشه چمدان را آماده می کند پسرکم به شوق زیارت و هیجان سرزمین موج های آبی دل تو دلش نیست پدر مثل همیشه آرام و صبور است عقربه های ساعت ، ساعت 22 را نشان می دهد انگار واقعا بعد از دو سال آقا طلبیده ما را گل پسر با صدای بیب بیب برنامه اسنپ گوشی بابا کیف می کند بیب بیب مشهد بیا بالا ساعت 22.30 دقیقه ایستگاه راه آهن جور دیگریست بعد از 9 سال بازم با قطار راهی مشهد میشدیم ساعت 23 داخل ایستگاه راه آهن پسرک مدام میپرسد کی سوار قطار میشویم و چشمش مدام روی تابلو اعلان می چرخد بلاخره انتظار سر میرسد و ما سوار قطار میشویم قطارش تمیز و با کلاس است تل...
6 آبان 1398

اول مهر 98

سلام عزیزترینم اول مهرت مبارک امیدوارم سال تحصیلی خیلی خوبی داشته باشی                خورشید مهربان   تابیده روی بام    صبحی دگر شده  ای مدرسه سلام صف بسته ایم همه   آماده در حیاط   شاداب و خنده رو   با شور و با نشاط نام خدای خوب   آغاز کار ماست   هوش و توان ما   از یاری خداست با کوشش و تلاش   ای بچه زرنگ  توی کلاس درس  با تنبلی بجنگ  ...
1 مهر 1398

جشن تولد هفت سالگی

وقتی وارد تابستون شدیم با خوشحالی گفتی مامان بالاخره تابستون شد منم میگفتم چرا انقدر خوشحالی گفتی تولدم نزدیکه وقتی هم که وارد شهریور شدیم مدام روزا رو میشمردی اولین سالی بود که تاریخ رو میدونستی و مدام پیگیر روز تولدت بودی بلاخره روز 13 ام شهریور رسید و مامان وقت دندون پزشکی داشت با هم دیگه رفتیم دکتر بعد از دکتر همش میگفتی نا سلامتی امروز روز تولدمه برام یه چیزی بگیرید منم میگفتم نه دیگه افتاده محرم تولدت جشن نمیگیریم شما هم میگفتی باشه حداقل کادو بدین خلاصه با هزار تا ترفند خواستیم بگیم که حالا اینبار رو بی خیال کادو و جشن شو شما هم کمی اخمالو بودی و بفکر رفته بودی اما خبر نداشتی که ما به یادت هستیم از چن روز پیش مامان و بابا ت...
25 شهريور 1398

کاربازیا

سلام گل پسر مامان بعد از عید قربان خاله لیلا اینا اومدن تهران و با هم دیگه کلی گردش و تفریح رفتیم همیشه اومدن خاله لیلا و گشت و گذارش پر از ماجراست اینبارم تا دلت بخواد بازار و پارک و استخر و ... رو گشتیم دختر خاله سارا هم با خاله لیلا اومده بودن خونمون  چشمت روز بد نبینه روز و شب نداشتیم همه شبا ساعت 3.5 یا 4 خوابیدیم و صبح زود سر ساعت 8.5 یا 9 خونه رو ترک کردیم خلاصه که واسه استراحت و خونه نشستن وقت نداشتیم انقدر میخندیدم که اشک از چشم هممون جاری میشد تو و دختر خاله ندا و هستی هم که دیگه هیچی دیگه ساعت 3 نصب شب تازه بازیتون میگرفت و غش غش میخندید اینم چند تا از عکسای کاربازیای برج میلاد ...
25 شهريور 1398

سفر یهویی به همدان

سلام پسر مهربونم میخوام ماجرای سفر به همدان رو بگم همدان قدیمی ترین شهر ایرانه و از کهن ترین شهرهای جهان . که شکل گیری اون  به زمان مادها بر می گرده، به همین سبب این شهر رو  پایتخت تاریخ و تمدن ایران  نامیده اند. همدان در گذشته نام های متفاوتی از جمله هگمتانه، اَمدانه، اکباتان، آنادانا و .. داشته که آمادای به معنی محل سکونت و تجمع مادها بوده و اولین پایتخت حکومت مادها در این شهر بنا شده . جاذبه های بسیاری برای گردشگری دارده از جمله آرامگاه بابا طاهر غار علیصدر همدان   آرامگاه بو علی سینا همدان باغ ایرانی همدان دره مراد بیگ همدان دشت میشان همدان ...
10 شهريور 1398

آب بازی با هم کلاسی ها

بعد از کلی پیشنهاد واسه دور هم جمع شدن شما و هم کلاسیهات از تاتر و پارک گرفته تا سینما و شهربازی و... بالاخره یکی از این برنامه ها مورد توافق قرار گرفت  برنامه آب بازی، بنایی ، نجاری و گچ کاری  به به  چقدر هم خوش گذشت  مخصوصا قسمت خیس کردن مامان و بابا و مسابقه طناب کشی  اینم چند تا از عکسا                                 ...
6 شهريور 1398

توشمال 98 -قسمت دوم /نور

سلام سلام از اون قدیم قدیم ها سفرهای شمال جذاب بوده مخصوصاً از نوع سفرهای دو خانوادگی (عمه سمیه اینا و ما) آخه میدونی همه چی دو به دو بود   عمو خانی=بابا                                             عمه سمیه= مامان                                               حسین=امیرعلی ولی اینبار یه تفاوت ویژه داشت        حلما=؟؟؟ وای که دل این دو تا وروجک (حسین و امیرعلی )به خاطر این تف...
5 شهريور 1398

شرکت گردی

   یه روز خواص با گل پسر تو شرکت مامان کلی خوش گذشت معلم بازی کردیم      نقاشی کشیدیم      جلسه بازی کردیم     مدیر بازی کردیم     وکلی بازی های دیگه     بعدش هم رفتیم نمایشگاه اسباب بازی تو کانون     تو غرفه عروسک ها فوتبال زدیم             از غرفه لباس ها هم بازدید کردیم                    خلاصه ک...
23 تير 1398
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد