امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی

تولد دوسالگی

1393/6/24 14:09
1,020 بازدید
اشتراک گذاری

                                  

عزیزم 10 روز از جشن تولد دو سالگیت میگذره و من شرمسار م از اینکه انقدر دیر دارم پست تولد برات میزارم

عروسکم مامان رو به خاطر این همه تاخیر ببخش.....(دفاعیه)....

بهتر از جانم چند روزی بود که افتخار میزبانی از آنا جون رو داشتیم و بلافاصله بعد از رفتن آنا ، خاله لیلا اینا اومدن و مامان واقعاً فرصت نداشت بازم منو ببخش خجالت خجالتخجالت

وسعت دوست داشتنت براي من ....

 

همان بهشتي است كه گفتند زير پاي مادران است.

 

  مثل نفسی برايم ....

 

مثل هوا ...مثل آب

 

پس بدان ...اگر نبودي...نبودم

 

اگر نباشی.....نيستم

 

بي تو من....هيچم 

فرشته ی نازنینم.. تولد هزارن هزار بار مبارکککککککککک

 

 

     هديه ات تمامي ستاره هاي آسمان ،
تمامي گلهاي روي زمين ،
آواز هر چه پرنده خوش صداست ،
تمامي قلبم ،
همه زواياي روحم و سراپاي جان و تنم ...
كاش كه بپذيري عشقم را ، قلبم را و روحم را .
در لحظه موعود نزديك گوش قشنگت زمزمه كنم که ...

دردانه ام
تولدت مبارك

 

 

خوب من ... 

نام تو مرا هميشه مست می كند... 
بهتر از شراب... 
بهتر از تمام شعرهای ناب... 
نام تو اگرچه بهترين سرود زندگي ست... 
من تورا به خلوت خدايی خيال خود، 
"بهترين بهترين من" خطاب می كنم... 
بهترين بهترين من...

 

 

                                                  

عزیز مامان دو سال و 10 روز  پیش  چشمات رو به این دنیا باز کردی و قدم روی چشمای من وبابایی گذاشتی هیچ وقت یادم نمیره از شدت خوشحالی من از لحظه به هوش اومدن تا روزی که مرخص بشم پلک روی پلک نذاشتم تمام مدت تو رو نگاه میکردم و اشک شوق میریختم یادمه همون شب اول کمی بی قراری کردی خاله لیلا رفت و پرستار و صدا کرد بردنت تا ببینن چی شده وقتی برگردوندنت گفتن این کوچولو چیزیش نیست فقط دوست داره پیش مامانش بخوابه لطفاً روی تختش نزارین و تا صبح پیش خودتون بخوابونید ، میدونی تو اون لحظه دلم حوری ریخت وای که چه لحظه زیبایی بود.....

آروم آروم قد کشیدی و بزرگ شدی ...کم کم  غلط زدی و چهار دست و پا راه رفتی ...یاد گرفتی بشینی ... دندون در آوردی ...بلند شی ...راه افتادی ...صدامون زدی مامان، بابا

خندیدی ...گریه کردی ...بازی کردی ...یاد گرفتی و خیلی چیزهارو یادمون دادی

بی تعارف بگم نازترین بچه بودی و هستی بدون حتی کمترین اذیت خدا رو شکر همیشه سالم وشاد بودی

تمام توانم را در قالب حس مادرانه ریختم و با تمام وجود تمام تلاشم را برای آموزش و تربیتت به کار بردم

الحق و الانصاف که خیلی زود نتیجه تلاشهایم را گرفتم تا رسیدن به دوسالگی به خوبی حرف زدی کلمات بیشتر از 200 کلمه ، جملات 3 تا 4 کلمه ای ، یه چند تا شعر کوتاه ، فلش کارتهای آموزشی ، و مهمتر از همه خواندن کتاب از روی تصاویر ، و....

عاشق قصه شنیدنی ، خوب  خوب غذا میخوری ، بازی میکنی و سر تایم مشخص وقتی خوابت میاد میری  و روی تشکت دراز میکشی و آروم میگی good night و میخوابی 

40 روز مونده به تولد دو سالگیت با شیر مامان خداحافظی کردی و درست تو 2 سال و 10 روزگی با پوشک به طور کامل بای بای کردی

بعد از خوردن آب میگی سلام بر حسین و همیشه بعد از غذا دو دستت رو میاری بالا و میگی حدا ممنون

تا من وبابایی برات یه کار کوچولو انجام بدیم فوری میگی حیلی ممنون

این پست رو گذاشتم تا اولاً به خاطر دیر نوشتن پست تولد ازت معذرت بخوام و هم اینکه از احوالات دو سالگیت بگم تو پست بعدی راجع به جشن تولدت مینویسم

 

ساده و صمیمی از ته ته دلم تولدت را تبریک میگم

                                

پسندها (1)

نظرات (3)

حسین"ماه تمام من"
25 شهریور 93 17:21
اميرعلي جون ساده و خودماني ميگم تولد تو تولد من هم بود چون اگر تو نبودي من به چه اميدي شب و روزم را سپري مي كردم . تنهاي تنها بدون دوست و همبازي در اين شهر درندشت چه مي كردم . روزي صدها بار اسم قشنگت را بزبان مياورم . با خودم ميگويم اگر تو نبودي هيچ وقت نمي تونستم كلمه دوستي را معنا كنم . اگر تو نبودي من هم نبودم . مي پژمردم . . با بقيه كار ندارم كه چقدر دوستت دارند . اين را بدان كه من از ته ته ته دل دوستت دارم عزيزم تولدت مبارك .
مامان امیر علی
پاسخ
منم دوست دارم حانی جون از مهد که میام بیرون همش مدرسه تو رو نشون مامان میدم پس کی میری مدرسه من بیام ببینمت
بابای حسین"ماه تمام من"
25 شهریور 93 17:29
اميرعلي جون ضمن عرض صميمانه ترين تبريكات و شادباش براي تولد دو سالگيت آرزو مي كنم در تمام مراحل زندگي موفق و سربلند باشي عزيزم ... ........¨`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* ........¸,.•´¨`•.( -.- ).•´¨`•.,¸ ........¸,.•´¨`•.( -.- ).•´¨`•.,¸ ........¨`•-☆•--( “)(“ )-•-☆........¨`•-☆•--( “)(“ )-•-☆ _______________,*-:¦:-* ___0♥0♥_____♥0♥0,*-:¦:-* _0♥0000♥___♥0000♥0,*-:¦:-* 0♥0000000♥000000♥0,*-:¦:-* 0♥00000000000000♥0,*-:¦:-* _0♥000000000000♥0,*-:¦:-* ___0♥00000000♥0,*-:¦:-* _____0♥000♥0,*-:¦:-* _______0♥0,*-:¦:-* _____0,*-:¦:-* ____*-:¦:-*_____0♥0♥____♥0♥0 __*-:¦:-*____0♥0000♥___♥000♥0 _*-:¦:-*____0♥0000000♥000000♥0 _*-:¦:-*____0♥00000000000000♥0 __*-:¦:-*____0♥000000000000♥0 ____*-:¦:-*____0♥00000000♥0 ______*-:¦:-*_____0♥000♥0 _________*-:¦:-*____0♥0 ______________,*-:¦:-* ........¸,.•´¨`•.( -.- ).•´¨`•.,¸
مامان حسین "ماه تمام من"
26 شهریور 93 1:01
سلام عمه جونی مامانی چقدر قشنگ و دلنشین نوشته و خاطرات شیرین کودکی ات را ثبت نموده دستشون درد نکنه . . یه تشکر و قدردانی ویژه هم به مامانیت بدهکاریم از بابت زحمات زیادی که با وجود مشغله زیاد در خصوص بیمارستان آناجون متحمل شدند . و مخصوصا خاطره خستگی و خواب رفتنشون در اتوبوس که هر وقت یادمون میفته غش غش می خندیم . . یه چیز دیگه هم اینکه ماشاأ.. و هزار ماشاأ... به این همه ادب و معرفت و رعایت آداب آب خوردن و غذا خوردن و تشکر کردن و رعایت احترام دیگران که مامانی به زیبایی همه را تعریف کرده اند . . انشاأ.. هر روز پیشرفت و رشدت کاملتر بشود عزیز دل عمه .
مامان امیر علی
پاسخ
خیلی ممنون عمه جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد