امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

امیرعلی

جشن تولد دو سالگی

1393/6/24 15:21
768 بازدید
اشتراک گذاری

                                         

 

 

امیرعلی عزیــــزم تولدت مبارک              

 

 

چند روز مونده به تولدت توی شبکه جدید تلوزیون کارتون ماشینهای یک پخش شد و چشمت روز بد نبینه از اون روز تا حالا ما ( نه تنها من وبابایی بلکه کل فامیل ) از دست شما یه لحظه آرامش نداریم ما موندیم و یه گل پسر با عشق ماشین بابا ...روز و شب ...توی خوردن ..خوابیدن...دستشویی رفتن و....همش ماشین بابا ماشین بابا و این طور شد که من وبابایی تصمیم گرفتیم تولد امسالت رو با تم ماشینها برگزار کنیم

روز دوشنبه مامانی واسه خرید بشقاب و لیوان و دستمال مک کوئین راهی بازار شد

روز سه شنبه همه خریدا تموم شد و چهار شنبه قسمتی از غذا ها آماده شد روز تولد گل پسرم میشد جمعه 14 شهریور که دست بر قضا مصادف بود با بازی تراکتور و پرسپلیس ما که نتونستیم حریف عمو خانی و بابایی بشیم و تولد روز پنج شنبه شب با شکوه هر چه تمام تر برگزار شد البته باید بگم جای خیلیای خالی بود خانواده دایی اکبر...خاله لیلا...آبا و آجان....عمه سعیده...عمو اسلام ...آقا جاشون سبز

روز پنج شنبه صبح درست مثل اینکه روز عروسی باشه من و عمه سمیه رفتیم آرایشگاه بعد همگی دست جمعی بابا..آنا...شما...عمه سمیه ... و مامانی رفتیم برای خرید کادوی تولدت بگذریم که اونجا بازم شما دست از عشق ماشین بر نداشتین و تا بابایی میرفت تو مغازه دوچرخه فروشی شما راهی مغازه ماشین فروشی میشدین...خلاصه بعد از خرید دوچرخه یا به قول خودت دوچحر  رفتیم سراغ خرید کادوی آنا جون که یه ساعت دیواری بود دستش درد نکنه ..خلاصه نزدیکای ساعت 3 بود که رسیدیم خونه وای وای چه شلم شولبای به پا شد من تو فکر تهیه غذاها و عمه وبابا تو فکر نصب ساعت دیواری یک آن برگشتیم و دیدم همه جای فرشمون گل گلی شده گلاب به روت از دست پی فی ما جای پا گذاشتن روی فرش نداشتیم ما رو میگی عصبانیتعجب

خلاصه بعد از چسب کاری و نشانه گذاری و شصت وشوی فرش رفتیم سراغ بساط تولد و تن تن همه کارامونو کردیم و سر ساعت 8.5 شب دیگه همه چی تموم شد (یه خسته نباشید حسابی به بابا...عمه سمیه...و آنا)

ما بقی ما جرا هم به روایت تصویر

               

 

  فلش روی در که روش نوشته شد بود جشن تولد امیرعلی بفرمائید

 

 

 

  یه قسمتی از تزئینات

  

  

غذا ها شامل ساندویج مرغ........ساندویج هبرگر و سوسیس...........تیرامیسو

سالاد ماکارونی............کوکوی سبزی............ژله (که خوب در نیومده بود)

ته چین مرغ.............چیپس و پفک و تخمه و دلستر

با این لیبلا

         

 

    

 

یه قسمت با مزه هم مثل همیشه نوشتن یادگاری بود خاله مریم میگفت هر چی دادین خوردیم تو این قسمت آب کردیم برگه های نوشتن یادگاری این شکلی بود بعداً اونا رو تو قسمت نظرات ثبت میکنم

نوشته آنا جون از همه قشنگ تر بود باور کن اشک مامان در اومد با خوندنش  خدا بهش سلامتی بده تا سالهای سال سایش بالا سرمون باشه

                                                          

امیدوارم وقتی بزرگ شدی و این خاطرات رو خوندی مثل الان حسابی به وجد بیایی خیلی خیلی دوست دارم راستی دست بابایی هم درد نکنه که حسابی با پشتیبانی مادی و معنوی و همکاری خیلی خیلی عالی مخصوصاً تو مقوله جیش کردن خجالت زدمون کرد

         

 

 

                                         

 

 

از خدا برای تو  و همه بچه ها شادی و سلامتی رو خواستارم محبتبوسمحبتبوسجشنجشنبای بایبای بای

با این پست آخرین برگ دفتر دو سالگیت نوشته شد الحمدالله

اگر عمری باقی باشه ما بقی نوشته ها  رو با موضوع خاطرات سه سالگی  می نویسم دوستت دارم

پسندها (1)

نظرات (5)

حسین"ماه تمام من"
25 شهریور 93 16:32
اميرعلي جون ! به یمن آمدنت هزاران ستاره در آسمان دلم خندید ... تنها برای تو که اولین و آخرین حکایت بی انتهای دوستی هستی مینویسم که به یادت هستم .... و هزاران شاخه گل را در روز تولدت تقدیمت میکنم ... تولدت هزاران هزار بار مبارک پسر دايي عزيزم ..
مامان امیر علی
پاسخ
خیلی ممنون پسر عمه گلم جشن تولد به تنهایی زیبا نیست این شمائید که با حضورتون اون رو زیباتر میکنید به خاطر حضور همیشگیتون ممنونم
بابای حسین"ماه تمام من"
25 شهریور 93 17:08
امير علي جان تولدت هزاران هزار بار مبارك عزيم جشن تولد امسالت هم فال بود هم تماشا . ماشاا.. شده بود شبيه جشن عروسي . مامان و باباي فداكار و مهربونت هيچ چي برات كم نذاشته بودند . دستشون درد نكنه ... غذاها و خوردني هاي فراوان و خوشمزه ، جشن تولد با تم زيباي ماشين ، چينش بي نظير و منحصر بفرد سفره پذيرايي از مهمون ها ، سليقه عالي و حوصله ستودني مامان و بابا ، فضاي صميمي جمع فك و فاميل و ... حضور گرم آناجون همه و همه جشن تولدت را به يك شب به يادماندني و خاطره انگيز تبديل كردند . دستشون واقعا درد نكنه . براي هممون خوش گذشت . آناجون امسال صفا و صميميت خاصي به جشن تولدت بخشيده بود . و يك اتفاق بسيار خوش آيند به يمن خوش قدمي ات امسال در روز تولدت اتفاق افتاد . همانطور كه ماماني اشاره كرد بعد از برگزاري جشن تولدت روز 14 شهريور باتفاق بابايي و پسرخاله اميرحسين رفتيم استاديوم آزادي تماشاي بازي فوتبال بين تيم هاي پرسپوليس و تراختور كه خوشبختانه به يمن تولد پر خير و بركت شما تراختور سه بر يك پيروز شد . وااااااااااااااااااااااااااااااااااي اميرعلي جون ! مارو ميگي .. نبودي كه ببيني چقدر خوشحال بوديم و چه حالي داشتيم ... ضمن تشكر وي‍ژه از مامان و باباي مهربونت بخاطر برگزاري چنين جشن باشكوهي مي خواستم بگم كادوي تولدت انتخاب من بود . اگر بدسليقه بودم ببخشينم قول ميدم سال ديگه انشاا.. جبران كنم . در پايان محبتم را در قالب يك شعر تركي تقديمت وجود نازنينت مي كنم . محبت یاشا باخماز آغارمیش باشا باخماز اگر گول گوزل اوسا باخان،داغ داشا باخماز معنی:محبت به سن وسال نگاه نمیکنه به موی سفید نگاه نمیکنه اگر گل زیبا باشد کسی که نگاه میکنه دیگه به كوه و دشت نگاه نمیکنه . ✄╔╗─╔╗ ✄║║─║║ ✄║╚═╝╠══╦══╦══╦╗─╔╗ ✄║╔═╗║╔╗║╔╗║╔╗║║─║║ ✄║║─║║╔╗║╚╝║╚╝║╚═╝║ ✄╚╝─╚╩╝╚╣╔═╣╔═╩═╗╔╝ ✄───────║║─║║─╔═╝║ ✄───────╚╝─╚╝─╚══╝ ✄╔══╗───╔╗╔╗───╔╗──────╔╗ ✄║╔╗║──╔╝╚╣║───║║──────║║ ✄║╚╝╚╦╦╩╗╔╣╚═╦═╝╠══╦╗─╔╣║ ✄║╔═╗╠╣╔╣║║╔╗║╔╗║╔╗║║─║╠╝ ✄║╚═╝║║║║╚╣║║║╚╝║╔╗║╚═╝╠╗ ✄╚═══╩╩╝╚═╩╝╚╩══╩╝╚╩═╗╔╩╝ ✄──────────────────╔═╝║ ✄──────────────────╚══╝ اين گل هاي زيبا هم تقديم به روي گلت ... الهي يكصد و بيست سال در پناه خداي مهربان و در سايه پر مهر پدر و مادر زنده باشي عزيزم .
مامان امیر علی
پاسخ
خیلی ممنون مثل همیشه با محبتتون ما رو شرمند کردین ازبابت کادو هم خیلی ممنون از وقتی که دست پسر همسایه آبا جون اینا ساز دیده بودم همش دلم یکی از اونا رو میخواست بلاخره به آرزوم رسیدم بازم ممنون این سه گل تقدیم به هر سه نفرتون
بابای حسین"ماه تمام من"
25 شهریور 93 19:22
سلام اون كامنته HAPPY BIRTHDAY هستش كه متأسفانه خوب آپ نشده ببخشين .
مامان امیر علی
پاسخ
خواهش میکنم گریه نداره که
مامان حسین "ماه تمام من"
26 شهریور 93 0:58
امیرعلی جونم ! تولد تولد تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک . عزیزم چه تولدی شد تولدت . . خیلی شیرین و به یادماندنی بود برا هممون خوش گذشت ... ماشاللا مامانی همه گفتنیا رو گفته دیگه . دست مامانی و بابایی درد نکنه بقول مامان خیلی زحمت کشیدن ایشاللا سال دیگه خیلی بیشتر میکشن ... دم آناجون هم گرم بخاطر حضور گرم و پر مهر و محبتشون که مجلسمان را شیرین تر و باصفاتر کردند . انشاا.. یکصد و بیست ساله بشی در کنار مامان و بابای مهربونت.
بابايي
26 شهریور 93 13:00
سلام بر پسر عزيزم نمي دانم كي مي تواني بخواني و اين مطالب زيبا را كه مادرت با عشق و علاقه بسيار برايت نوشته و عكسها را با حوصله انتخاب و درج كرده بفهمي و ببيني و آن روز حتما به عمق عشق و احساس مادري پي خواهي برد عزيزم، روز تولد تو بار ديگر از راه رسيد و يادآور خوشحالترين روز من و مادرت شد از صميم قلب سلامتي و خوشبختي و موفقيت تو را از خداوند منان خواستارم از مادرت نيز بخاطر همه زحمات در برگزاري جشن تولد خوب و ساده و شاد و پذيرايي از مهمانان تشكر مي كنم از همراهي خانواده هاي عمه و خاله هاي امير علي و آنا جان تشكر مي كنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد