امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

امیرعلی

مهر تا آذر

1393/9/5 10:24
648 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بهترینم، دلم میخواد که بدونی الان چطوری دارم ازت معذرت خواهی میکنم "درست مثل خودت" به خاطر این همه تاخیر در به روز کردن وبلاگت....(مراسم گفتن ببخشید دوتا کف دست به هم چسبیده جلوی صورت و با خم شدم و ادای کلمه ببخشید دستها از جلوی صورت به جلوی قفسه سینه میرسه).

چی بگم و از کجا شروع کنم نمیدونم؟؟ راستشو بخوای انقدر ماشاءالله بزرگتر و شیطون تر شدی و هر روز یه کار جدید انجام میدی، هیچ مجالی و فرصتی برای پای نت رفتن به من نمیدی تا بگم و بنویسم که چه جیگری شدی

البته این دو ماه پر بود از اتفاق های مختلف که اگه اونا رو بگم بهم حق میدی که هیچ فرصتی نداشته باشم.اولاً اواخر ماه مهر آنا جون اومده بود خونمون "برای ویزیت دکتر" یه چند روزی رو با ایشون سپری کردیم بعد از اون هم یه سری خرید مرید داشتیم و بلافاصله هم ماه محرم شروع شد الهی فدات بشم که سیاه پوش حسین(ع) شدی، هر جا یه پرچم سیاه میبینی فوری میگی مامان ایجا بسجده و بعد هم شروع میکنی به سینه زدن، اول محرم امسال رو رفتیم به مراسم طشت گذاری و روزهای بعد هم مهدیه تهران قرارگاه هر شبمان بود با خانواده عمه سمیه اینا، دورت بگردم بعد از اومدن از مراسم دستتو میزاشتی روی صورتت و ادای گریه کردن رو در میاوردی و بعد هم دو دستی سینه میزدی.

هشتم آبان ماه هم یه اتفاق خیلی خیلی خوب و شیرین افتاد. اونهم تولد محمد طاها پسر خاله مریم بود.که همین جا تولدشو صمیمانه تبریک میگم.قربونت برم که این همه دوستش داری تا میبینی فوری میری میشینی پیشش و همش میخوای بغلش کنی ، هی دستاشو پاهاشو بوس میکنی و تن تن میگی مامان کوچولویه، انقدر قشنگ اسمشو صدا میکنی راستی اون روز اومده بود خونمون فوری داشتی بهش اسباب بازی میدادی.

شکلک های متحرک تولدت مبارک زیبامحمد طاها جان تولدت مبارک

 

یازدهم آبان ماه راهی لیلان شدیم تا عاشورا و تاسوعا را در کنار آقا و آنا باشیم. راستشو بخوای دلم لک زده بود واسه دیدن زنجیر زدن عمو اسلام آخه فقط یه بار 7 سال پیش دیده بودم و دلم میخواست دوباره اون صحنه رو ببینم، مراسم امسال لیلان منظم تر از همیشه برگزار شد و همه بعد از خواندن نماز ظهر عاشورا راهی خانه ها شدن اون روز ما هم کلی مهمان داشتیم و شب قبل از گوشت گوسفند نظری  35 تا کوفته آماده کرده بودیم برای مهمانها، همه چی خیلی خوب و عالی برگزار میشد  و ما هم کم کم داشتیم آماده میشدیم تا برویم به عجب شیر و به مراسم روضه خونه آبا سکینه برسیم تا اینکه صدای گریه مهدی پسر عمه سعیده بلند شد و ما بقیش دیگه گفتن نداره ، ولی خدارو هزاران مرتبه شکر که باز هر چی که بود با عمل کردن و ... به خیر گذشت.

25 آبان ماه هم روزی بود که آجان عمل کرد ، دورت بگردم که همش دو تا دستتو میاوردی بالا و میگفتی خدا آجان خوب بشه.قربونت برم که اینقدر مهربون و خوش اخلاقی، روزایی که آجان و آبا سکینه خونمون بودن و همش مهمون میومد خونه تو حسابی غرق شادی میشدی انقدر دوستشون داشتی که با رفتنشون کلی گریه میکردی.راستی یه کار جدید که عقل و هوش رو از سر همه برده بود اینکه با اون دستای کوچولوت صورت آبا و دایی و آجان و... رو میگرفتی بعد میگفتی پیشانی بوس...چشم بوس...اوینکی چشم بوس...ابرو بوس...اونکی ابرو بوس....بپ(لپ)بوس...چانه بوس و خلاصه همه رو غرق در بوسه میکردی

واقعاً عزیزم تو من و بابا رو شرمنده خودت میکنی با این همه مهربونی ،آقایی،خوش اخلاقی،شیرینی .آخه من دیگه از چی بگم از اینکه تو این سن این همه قدرت درک داری.خودت تنهای تو اتاق خودت می خوابی،تو کارای خونه کمک میکنی تا میگم مامان میشه خونه رو مرتب کنیم فوری همه اسباب بازیهاتو جمع میکنی و یه دستمال ورمیداری و در و جاکفشی رو پاک میکنی، یه عالمه شعر بلد شدی و واقعاً عالی کتاب میخونی نمیدونی چه حسی دارم وقتی پیش دوستات واسه مینا جون کتاب میخونی.

راستی گل پسرم انقدر بزرگ شده که دیگه داره از روی کتاب کار کاردستی درست میکنه، نقاشی میکشه،با قیچی میبره و با تا کردن کاغذ یه عالمه کارای جدید میکنه

تو پست بعدی هم یه عالمه عکس از بازی با خمیر،رنگ انگشتی،ماشین بازی،نقاشی،نوشتن کتاب و...میزارم و هم از کتاب های کار آبی و کارایی که کردی  و شعرایی که میخونی برات مینویسم.

امروز اومدم تا یه شرحی از این دو ماهی که نیودم رو بدم دیگه اینکه تولد محمد طاها رو تبریک بگم و از آقایی و ماهی تو یه ذره صحبت کنم.امیدوارم که تو و همه بچه های این کره خاکی همیشه تو آرامش باشین با شادی بزرگ بشین و با امنیت خاطر به همه آرزوهاتون برسین .جمله آخر اینکه خدا هیچ پدر و مادری رو بی فرزند و هیچ فرزندی رو بی پدر و مادر نکنه الهی آمین

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان و بابای حسین"ماه تمام من"
12 آذر 93 12:53
سلام ضمن عرض صمیمانه ترین تبریکات خدمت شما و خانواده محترم گمنام بمناسبت تولد محمدطاهای عزیز پسرخاله گل امیرعلی جون ، از خداوند متعال صحت و سلامتی وجود نازنین نورسیده را طلب نموده و آرزومندیم یکصد و بیست سال در پناه الهی و زیر سایه پر مهر پدر و مادر با شادکامی و تندرستی روزگارشان بر وفق مراد باشد . این کیک تولد هم هدیه به خانواده محترم گمنام محمدطاها جون✬ '✧ '✬ ................. __♜_♜_♜__ تولدت.... `{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,} مبارک✩`{✫/\/\✰/\/✰/\/\✫}` ✩ .......♖_{♖___♖__♖___.♖}_♖ ``` {/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\} ```{,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,} ``{/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/} ``{_✿_❤_❀_♥_✿_♥_❀_❤_✿_}
مامان امیر علی
پاسخ
با نهایت تشکر و قدردانی،وبه امید 4 نفره شدنتان به زودی زود انشاءالله
خاله مریم برای خانواده عمه سمیه
20 بهمن 93 4:26
ضمن عرض سلام و تشکر قدر دانی از لطف ومحبتتان و عذر خواهی شرمندگی به خاطراینکه نتو نستیم به موقع به حضورتان برسیم .علت هم این بود که چند ماهی بود به اینتر نت دسترسی نداشتیم. وتشکر وقدر دانی دیگه از کادویی که محبت داشتید انشالله سایه شما بر سر خانواده تان وفرزند گلتان (حسین جان) مستدام باشد.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد