حال و احوال ما در شش ماهه دوم سال 94

سلام عزیزترینم ببخش مامان رو که اینقدر دیر مطلب میزاره، راستشو بخوای با بزرگتر شدن شما و تغییر اوضاع کاری مامان وافعا وقت نمیکنم و از این بابت معذرت میخوام

بعد از برگشت از شمال و لیلان و اومدن پاییز اتفاقات مختلفی افتاد که خود این اتفاقات هم مزید بر علت شد تا مامان کم کاری کنه توی نوشتن خاطرات گل پسری

اتفاقاتی از قبیل اومدن آبا به تهران به قصد رفتن به مشهد....رفتن ما به بانه و خرید تلوزیون و سرویس تخت و کمد شما.....تمیزکاری حسابی خونه و شستن فرشا و موکت و...تغییر مهد شما....رفتن عمو محمد به کربلا...مریضی آبا و تدارکات رهن کردن خونه تو تهران...  عمل عمو حسن و....اومدن عزیز و کلی اتفاقات دیگه که باید خدا رو شکر کرد که همه چی به خیر و خوشی تموم شد از دغدغه فکری همه این اتفاقات هم که بگذریم از گشت وگذارش نمیشه گذشت تو این مدت رفتن به قم...بازدید از پل طبیعت و بازی تو پارک طالقانی و آب و آتیش...رفتن به باغ وحش ...پیست اسکی....سینما....تائتر و غیره کلی برامون خاطره داشت. و اما شما که برای خودت یه پا آقا شدی خداروشکر مثل همیشه خواب منظم خوراک منظم بازی و.... پنج شنبه ها که با بابایی حسابی برا خودتون برنامه دارین و هر هفته میرید به پارک و جمعه ها هم برنامه حموم پدر و پسری باقی روزا رو هم تو مهد و کتابخونه و خونه و...مشغول بازی و تفکر و سوال و جواب و ... هستی ما بقی کارهاتو  هم با عکسای پایین توصیف میکنم میدونی تو و بابایی بهترین هدیه خدا به من هستید دوستتون دارم یه عالمه

گل پسر مامان ببخشید که بدون توضیح فقط عکسا رو گذاشتم آخه میدونی اگه برا هر عکسی میخواستم شرحشو بنویسم بایستی برا هر کدوم یه پست جدا میزاشتم انقدر که شما برا هر کدوم از این عکسا حرف و ماجرا و قصه و غیره دارای