امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

امیرعلی

تولد 4 سالگی گل پسر

1395/7/1 18:21
550 بازدید
اشتراک گذاری
 
 
 
 
 

 

سلام سلامی به خنکی نسیم بهاری به گرمی آفتاب تابستان به زیبایی پاییز و به سفیدی و پاکی زمستان  پسرم روزها از پی یکدیگر گذشتن شبها و روزها  سپری شدند ماهها و فصلها گذشتن تا اینکه یکسال  دیگرسپری شد و شما یکسال بزرگتر شدی بعد از کلی انتظار و شمردن ماهها و روزها بالاخره شهریور فرا رسید و بهترین پسر دنیا را 4 ساله کرد

 

عزیزترینم این چند روز به دنبال بهترین  کلامات می گشتم تا کنار هم بچینمشون و زیبا ترین متن ها رو برای پست تولدت بزارم ولی هر چی گشتم دیدم بهترین کلامات و متن ها همونهایی هست که ساده و صمیمی از اعماق قلبم شروع میشه و تو تک تک سلولهای بدنم جاری میشه و در نهایت در چشمانم خلاصه میشه چشمانی که هر ثانیه شاهد قد کشیدن و بزرگتر شدنت هست چشمانی که هر لحظه زیبای و عظمت خدا رو تو وجود نازنین تو میبینه و سجده شکر به جا میاره .

سالگرد تولدت باشکوه‌ترین روز زندگی منه ‌

تجربه والاترین حسی که در دنیا وجود دارد.

تبلور بی‌همتاترین عشق دنیایی.

4سال پیش در چنین روزی ثمره وجودم، پسر دلبندم چشم به جهان گشودی و منو و بابا رو غرق در شادی و سرور کردی؛

راستی این چهار سال چقدر زود گذشت ............؟؟؟

خدا رو شکر تولدی دیگر سپری شد و من یکسال دیگر به تجربیات مادرانه ام افزودم و یکسال دیگر عشق رو با تو تا نهایتش تجربه کردم

پسر عزیزم به یمن برکت زیارت کربلا در اولین روزهای سال 95 کل روزهای امسال پر برکت و پر از نعمت بودن انقدر زیاد که بعد از گذشت 6 ماه هنوز در تکاپو هستیم  بعد از کلی بدو بدو و پذیرایی از مهمانها  و سفر شمال و غیره روز پنج شنبه دو روز زودتر از سالگرد شب تولدت به خاطر حضور خاله لیلا اینا مراسم تولد شما رو با حضور خانواده های خاله منیره خاله مریم خاله لیلا و دایی اکبر و عمو خانی(جای حسین و عمه خالی) در پارک قائم برگزار کردیم دو روز قبل از تولد مامان با شما کل خرید تزینات رو انجام داد الهی فدات شم که موقع انتخاب شمع و ... میگفتی مامان هرچی شما بگین و من با شنیدن این حرفا مست مست میشدم هر چی از ادب و کمال شما بگم بازم کم گفتم  بعد از خرید شمع و برف و نخ شادی و بادکنک وغیره رفتیم سراغ سفارش کیک اینبار دیگه من نظر ندادم و شما بعد از دیدن 3 تا مغازه شیرینی فروشی بالاخره کیک طرح توپ فوتبال رو انتخاب کردی روز مراسم هم صبح زود بلند شدیم و علارغم همراهی کردن  خاله لیلا در بازار به موقع نهار و... رو خردیم و شروع کردیم به جمع و جور کردن وسایل بنده خدا عمو خانی  هم چند ساعتی  منتظر ما موند بالاخره بعد از کلی بدو بدو کردن و ترافیک سنگین بازار امام زاده حسن رسیدم به پارک قائم امیرحسین و مهدی برای ما جای پارک نگه داشته بودن  از رنگ رخسارشون پیدا بود چقدر منتظر موندن بعد از سلام و احوال پرسی  به سرعت برگ و باد دست به کار شدیم خیلی منظره دیدنی داشت همه مشغول باد کردن بادکنکا بودن مامان بدو بدو میز و صندلی شما رو گذاشت و فشفشه های بلند رو دورتا دور میز تولد چید و کیک رو روی میز گذاشت  عمو حسن ابتکار به خرج داد و بادکنکا رو با نخ بلندی چند تا چند تا به هم وصل کرد سارا و عمو محمد تن تن باد میکردن عمو خانی و بابا و رضا طناب بلندی رو به درختا بستن و بادکنکا رو روی طناب گذاشتیم خاله منیره کادو ها رو چید و عکاسها شروع به عکاسی کردن ....زندایی نخ شادی رو اسپری میکرد و رضا و مهدی برف شادی میپاشیدن عمو جلیل دست میزد و عمو خانی عکاسی میکرد دایی اکبر مشغول آماده کردن زغال کباب بود  خلاصه هر کسی کاری میکرد و همه تلاششون این بود که شبی خاطره انگیز برای شما به یادگار بزارن خلاصه آهنگ تولد به صدا در اومد و شمع 4 سالگی بدون کمک توسط گل پسر فوت شد کیک بریده شد کادو ها یکی یکی باز شدن دیده شدن و صد البته پسندیده شدن  و در این هم همه فقط و فقط جای یار و یاور همیشگیت حسین و مامانش خالی بود.

نگاه های اطرافیان... بازی شما وروجکا روی چمنا..... بدو بدو کردن محمد طاها و خاله مریم  و خوشحالیش ... عکسهای سلفی فرشته.... قیافه خاله لیلا و نگرانیش از بابت خریدهایی که کرده بود.....ترکیدن بادکنکا....نحوه تقسیم کیک.... سماور زغالی ... پیروزی تیم ملی فوتبال.....جوجه کباب و تخمه و خربزه و بازی لب خوانی دسته جمعی حسابی چسبید

به امید جشنهای سالهای بعد و بعدتر با سلامتی و تندرستی و دلی خوش و فامیلی بزرگ و بزرگتر با صفا و صمیمیتر

و اما اینم جمله شما که گفتی مامان تو وبلاگم بنویس امیرعلی بعد از تولدش بزرگتر شده

الهی فدات شم واقعا هم همینطوره من که فکر میکنم بعد از تولدت حسابی بزرگ شدی  آقا بودی و آقاتر شدی

   

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

بابای حسین"ماه تمام من"
5 مهر 95 16:41
سلام امیـــــــــــرعـــــــــلی جان ! بهترین و صمیمانه ترین تبریکات را بمناسبت چهارمین سالروز تولدت از صمیم قلب تقدیم وجود نازنینت می کنم . امیدوارم همیشه لبخند بر لبانت عشق در قلبت لطف در نگاهت محبت در چهره ات بخشش در رفتارت و حق در زبانت جاری باشد .... جشن تولدت در پارک قائم خیلی خوش گذشت و بهانه دیدار دوستان گردید جلیل آقای عزیز را می گویم . همچنین کیک تولد فوتبالی ات در شب پیروزی تیم فوتبال ایران بر قطر خیلی چسبید ... هرچند جای ماه تمام من و مامان جونش در جشن تولدت خالی بود ولی همین که مدام یادشان می کردی دنیایی ارزش داشت ... مهربانترین کودک دنیا ! تولدت هزاران هزار بار مبارک باد انشاأ.. زیر سایه پرمهر پدر و مادر عزیزت یکصد و بیست ساله بشی . ————————||-||-||-||-|| ——-———–{*~*~*~*~*~*~*} ———– @@@@@@@@@@@@@@ ———–{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~} —– @@@@@@@@@@@@@@@@@@ - —{~~*~*~*~*~HAPPY~*~*~*~*~} ــــ{~*~* ~*~~ BIRTHDAY! ~~*~~*~*} —–{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*} — @@@@@@@@@@@@@@@@@@@ _____________(———–)____________ _____________ا———–ا____________
مامان امیر علی
پاسخ
خیلی ممنون اون روز شما خیلی زحمت کشیدین حیف که جای حسین و مامانش خالی بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد