امیرعلی فريورامیرعلی فريور، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

امیرعلی

ماه محرم

عزیزم خواستم محرم را برایت چنان تعریف کنم که با دل وجان حسش کنی وچنان در قلبت مهر محرم حک شود که تا جان در بدن داری عاشقانه وبا تمام وجودت عزادار حسین باشی دلم میخواست حرفهای زیادی برایت بزنم وچیزهای زیادی نشانت دهم ولی ناز گلم تو 14 ماهه ای بیش نیستی ، ولی انگار نه من اینبار اشتباه کردم تو 14 ماه های بیش نیستی ولی با درک وشعور خودت بیشتر از ما این ایام را درک می کنی چرا که عشق حسین از روز ازل در روح وجان ما حک شده میپرسی چرا میگویم که محرم را درک کردی چون وقتی پرچم های سیاه را میبینی وقتی میبینی که مامان وبابا سیاه پوش حسین شده اند بدون فکر از کنارش نمیگذری وبا معنی به همه چیز نگاه میکنی  .بله دومین محرم امیرعلی من این طور سپری شد ...
25 آبان 1392

دومین ماه سال دوم

پسری که شما باشین جونم برات بگه که 14 ماهگیت رو در حالی داری به پایان میرسونی که هنوز خوب خوب نمیتونی راه بری فقط در حد اینکه از وسط اتاق به تنهایی بلند میشی وتا 6 قدم راه میری اما نه بیشتر وای وای خدا نکنه که مامانی یه کوچولو دستتو بگیره چنان دوری میزنی که سر هر دومون گیج میره گل پسری این روزا عاشق اینه که محبتشو به مامان وبابا نشون بده ساعتها صورتتو به سرو وصورت مامانی میچسبونی وانقدر بوس بارونم میکنی که صورت مامان خیس خیس میشه عاشق بازی های هیجانی شدی وتا دلت بخواد دالی بازی میکنی راستی یه خورده هم لج باز شدی وتا چیزی رو که میخوای بهت نمیدیم فوری قهر میکنی وخودتو به زمین میزنی والکی گریه میکنی وتا بهت محل نمیزاریم با اخمای به هم گره خ...
7 آبان 1392

مهر ماه امیرعلی

سلام عزیزم چند روزی هست که فصل مهر ماه شروع شده فصل زیبا وپر تکا پو فصلی که همه بچه ها به مدرسه میرن وچیزای خوب خوب یاد میگیرن واما شما هم از این قافله عقب نموندین می پرسی چرا؟؟؟؟ آخه چند وقت پیش از خانه کتابدار که قبلاً اسمتو رزرو کرده بودیم تماس گرفتن وگفتن که کلاس بچه های های 1 تا 2 ساله شروع میشه وقتی واسه ثبت نامت رفتم یه برگه دادن که توش وسایل مورد نیاز هر کودک نوشته شده بود تا چشمم به اون برگه افتاد انگار یه لحظه تو دلم قند آب شد راس راسی پسرکم بزرگ شده توش نوشته بودن دفتر نقاشی وخط کش ومداد رنگی و... باورم نمی شد که به این زودی بزرگ شدی یه نگاهی بهت کردمو یه آهی کشیدم گفتم خدایا شکرت تا رسیدم خونه فوری به بابایی زنگ زدم وگفتم...
16 مهر 1392

اولین ماه سال دوم

اولین  ماه سال دوم آقا پسرم امیرعلی جونم اولین ماه سال دوم زندگیت در حالی داره تموم میشه که فصل پاییز شروع شده فصل قشنگی که شاه فصل فصل هاست ،فصل ریزش برگهای رنگارنگ ،فصل بادو خش خش برگ وفصل رنگهای قشنگ گل پسرم از وقتی تولدت گذشته وبرای خودت سن وسالی پیدا کردی حسابی شیطون شدی  دوست داری از همه بلندی ها بالا بری ، خیلی فرض وچابک شدی تو یه چشم بهم زدن فوری از تخت پایین می آی ودنبال مامانی میگردی قربونت برم که هر جایی برم  زود زود پیدام میکنی ، بیشتر از قبل عاشق بازی وشعر برنامه های شاد کودکانه شدی  الهی مامانی فدات شه یه کار جدید یاد گرفتی وهمش تکرارش میکنی میدونی چیه تا اذان میگن هر جایی که باشی در هر حالتی که...
8 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرعلی می باشد