مهر ماه امیرعلی
سلام عزیزم چند روزی هست که فصل مهر ماه شروع شده فصل زیبا وپر تکا پو فصلی که همه بچه ها به مدرسه میرن وچیزای خوب خوب یاد میگیرن واما شما هم از این قافله عقب نموندین می پرسی چرا؟؟؟؟
آخه چند وقت پیش از خانه کتابدار که قبلاً اسمتو رزرو کرده بودیم تماس گرفتن وگفتن که کلاس بچه های های 1 تا 2 ساله شروع میشه وقتی واسه ثبت نامت رفتم یه برگه دادن که توش وسایل مورد نیاز هر کودک نوشته شده بود تا چشمم به اون برگه افتاد انگار یه لحظه تو دلم قند آب شد راس راسی پسرکم بزرگ شده توش نوشته بودن دفتر نقاشی وخط کش ومداد رنگی و... باورم نمی شد که به این زودی بزرگ شدی یه نگاهی بهت کردمو یه آهی کشیدم گفتم خدایا شکرت
تا رسیدم خونه فوری به بابایی زنگ زدم وگفتم که میخوام برم واسه امیرعلی لوازم الاتحریر بخرم بنده خدا کلی شکه شد اون مثل من باورش نمیشد شب با هم دیگه به دفتر ومداد رنگیات نگاه کردیم وکلی خندیدیم
روز یکشنبه جلسه اول کلاستون برگزار شد خاله مینا اسم مربیتون بود یه خانم خوشرو وخوشبرخورد تا رسید شروع کرد به شعر خوندن از اونجایی هم که شما عاشق شعر ودست زدنی تند تند دس دسی کردی وای که همه چقدر خوششون اومده بود شعری که میخوند این بود
سلام به خودم ........سلام به تو ............سلام به همه..............سلام سلام
Hello to me…………….hello to you……….….hello to evre body…………...hello hello
بعد همگی دور میز نشستین وشروع کردین به دیدن کتابا فدات بشم که با دیدن اون همه کتاب حسابی به وجد اومده بودی وبرا خودت از شادی سر سری میکردی ودس میزدی
بعدش شعر قطار رو خوندین وبا هم دیگه پایین رفتن از پله ها رو یاد گرفتین البته شما که همش بغل من بودی چون که هنوز نمیتونی به خوبی راه بری تو مسیر رفتن به اسباب بازی خانه این شعر رو میخوندین
یه دستمون به نرده یه دستمون پیاده................یه دستمون به نرده یه دستمون پیاده
کلاس شما 8 نفرست وشما کوچکترین عضو کلاس هستی
بازی بعدی توپ بازی بود الهی من فدات بشم که تا خاله مینا گفت که بشینین تا بهتون توپ بدم فوری نشستی ودستا تو کجکی رو هم گذاشتی وبالا آوردی که خاله بهت توپ بده( بخورمتتتتتتتتتتتتتت)
بعد با هم این شعر رو میخوندین من غل بدم تو غل بده یک دو سه چهار
بعد بازهم با هم دیگه جمع شدیم وکتاب خوندیم کلاستون یه ساعته بود وسر ساعت 11.5 تموم شد بعد با هم رفتیم وعضو کتابخونه شدیم تا از به بعد برات کتاب امانت بگیریک وبیاریم خونه وبخونیم هورااااااااااااا
راستی یادم رفت بگم که پسر عمه حسین هم تو خانه کتاب دار عضو و اون هم به کلاس بچه های 4 تا 6 سال میره وتازگی ها خیلی خیلی خوب کتاب میخونه ویه داستان رو از اول تا آخر میخونه آفرین به پسر عمه حسین وامیرعلی گل وهمه بچه هایی که کتاب میخونن
راستی تا یادم نرفته این هم بگم که این روزا خیلی دوست داری که چند تا قدم برداری واز طرف مامان بری به سمت بابایی وبلعکس این کار رو انقدر با اشتیاق انجام میدی که کلی حول میشی از بس که عجله میکنی واز اینکه خودت میتونی وایسی وچند تا قدم بر میداری کلی ذوق میکنی
فدات شم