زنگ بازی-قسمت دوم(زمستونه)
سلام از گل بهترینم ببخشید که یه مدتی نبودم ونتونستم 16 ماهگیتو تبریک بگم آخه حسابی حسابی سرم مشغول بود وکلی گرفتار ولی خوب خبرای خوب خوب داریم تو این ماه اولندش که بلاخره امتحانای مامانی تموم شد تو این مدت شما دو بار خونه عمه سمیه موندین وبا حسین جون کلی بازی کردی تا مامانی بره وبه امتحانش برسه یه روزشم پیش بابایی بودی ویه روز رو هم با خاله منیره سر کردی
دومندش اینکه خونمونو عوض کردیم و یه اپارتمان بزرگ تر خریدیم هورااااا ایندفعه شما دیگه حسابی میتونی توش دور بزنی ومجبور نشی بعد از سه چهار قدم هی مسیر عوض کنی
تو این یه ماه گذشته چند روزی رفتیم شهرستان تو اون برف وسرما البته خالی از لطف نبود درست کردن آدم برفی وبرف بازی و... یه چند روزی هم مهمون داشتیم بعدش هم فروش این خونه وخرید اونیکی خونه وتو این وسط هم امتحانات مامان بله عزیزم اوضاع واحوال ما اینطوریاست دیگه واما چی بگم از شما که ماه بودی ماه تر شدی ...گل بودی گل تر شدی ...یه تیکه جواهر باور کن اصلاً هم زیادروی نمی کنم هر چی از شما تعریف کنم بازم کمه همیشه همیشه شاد وشنقول ...خوش اخلاق وصبور... پر انرژی وشوخ طبع...و کافیه یه چیزی رو فقط یه بار بگم همون لحظه فوری به حافظه میسپریش
سلام گفتن...سر سفره بسم الله گفتن...خدا رو شکر گفتن ...نماز خوندن ...بعد از نماز گفتن قبول باشه با دست دادن...شب بخیر گفتن...بفرمائید و کلی چیزای دیگه ممکن نیست که فراموشت بشه
ویه عالمه حرفا و کارای با مزه انجام دادن که ایشاءالله تو یه پست دیگه به ریز برات مینویسم اینم یه چندتا از عکسای خوشگل خوشگلت دوست دارم هزارتا